بایگانی دسته: متفرقه

ماجراهای کاپیتان «ورونگل»


کارتون موزیکال «ماجراهای کاپیتان ورونگل» (Adventures of Captain Vrungel) یکی از کارتون های معروف ساخت شوروی در اواخر دهه ۷۰ میلادی (تقریبا معادل دهه شصت ایران) است. یعنی بچه های روس هم سن و سال ما، خیلی با این کارتون خاطره دارند.
خلاصه داستان این کارتون ۱۳ قسمتی به این شرح است:

یک خلافکار حرفه ای، باشگاه قایق رانی داشته. میاد و یک مسابقه قایق های تفریحی دور دنیا راه می اندازه. هدفش این بوده که به با این روش، یک مجسمه گرون قیمت رو که از موزه دزدیده، به خارج از کشور منتقل کنه.
از اون طرف، کاپیتان «ورونگل» از همه جا بی خبر، با دستیارش تو مسابقه شرکت می کنن. اما چند ساعت قبل از شروع مسابقه، خبردار می شه که دو نفری اجازه شرکت در مسابقه رو ندارن و باید نفر سوی رو پیدا کنن.
دستیار کاپیتان فوری می ره تو شهر و یک ورق باز حرفه ای رو تو یه کافه پیدا می کنه و با خودش می کشونه به قایق.
نگو اون ورق بازه، آدم خلافکاره بوده که مجسمه رو تو جعبه ساز موسیقی قایم کرده بوده. وقتی می فهمه که سوار قایق اشتباه شده که دیگه دیر شده. ولی صداشو در نمیاره.
اسم این قایق، «پابِدا» (Pobeda) به معنی «پیروزی» بوده. تو همون اول راه، دو حرف اولش می افته و تبدیل می شه به «بِدا» (Beda) به معنی «بدبختی». از این جا است که ماجراهای کاپیتان «ورونگل» تازه شروع می شه.

خلافکار حرفه ایه، یک مشت گنگستر می فرسته دنبال شون که مجسمه رو از چنگوشن در بیارن. تو مسیر، به هر شهری که می رسیدن، داستان و ماجراهای زیادی به وجود میاد.
از اون طرف، پلیس، یک مامور مخفی دنیال این گنگسترها فرستاده.
آخر سر، ورق بازه قضیه رو به کاپیتان «ورونگل» می گه و کاپیتان بهاهزار بدبختی، مجسمه رو به موزه بر می گردونه.
در نهایت قایق اینا برنده می شه و کاپیتان با نشون دادن رسید ارسال مجسمه به موزه، از شر خلافکارا راحت می شه.

اون گانگسترا تو کارتون یه آهنگی می خونن که شاید از خود کارتون معروف تر باشه.
سعی کردم خیلی سرسری ترجمه اش کنم، ولی چون بازی با کلمات داره و مثلا روسی با لهجه ایتالیایه، ترجمه دقیقی نیست. با لهجه لاتی بخونین که حس و حالش دستتون بیاد. 🙂

ما یه مشت راه‌زن و گنگستر معروفیم که پنجه بوکس و شیشلول داریم.
کارمون اینه که هفت‌تیر بکشیم و آدم بکشیم و هرچی دستمون میاد بدزدیم.
ما تو سه سوت، خزانه مملکت رو هم خالی کردیم.
سر همین معروف شدیم و یه کارگردان ازمون فیلم درست کرد.
با ماشین فیات و شورولت خیابونا رو گز می کنیم.
صبح تا شب، شراب گرون قیمت می زنیم و همیشه سیر و مستیم.
تو حساب بانکی مون میلیون میلیون پول خوابیده.
گور بابای هر چی قانونه.
ما آدمای درست و حسابی و لطیف و حساسی هستیم.
یه قرون دوزاری هم نیستیم، ما دنبال پولیم، پول.
اصلا ما انسان نیستیم، جیبیم.
و جیب، همون طور که همه مستحضر هستن، پول لازم داره.

کل ۱۳ قسمت کارتون رو می تونین اینجا ببینین.


بهروز بهادری فر

نسخه فیس بوک: https://goo.gl/bkmel2

سه نوستالژی یک شوروی ندیده

به عنوان یک خارجی که در روسیه امروزی زندگی می کنم، خاطره ای از دوران شوروی ندارم. اما سه چیز در روسیه برایم نوستالژیک شده!

۱) فرش روی دیوار
در روسیه و بعضی از کشورهای اروپای شرقی، به دیوار فرش آویزان می کنند.
امروزه از مد افتاده و یک جورایی کلاس ندارد، اما در بعضی از خانه های قدیمی دیده می شود، به خصوص کنار تخت یا کاناپه پیرزن ها.
جوان تر ها بیشتر طرف دار دکوراسیون اروپایی هستند و اگر این طور خانه ای را به ارث ببرند (که زیاد اتفاق می افتد) سعی می کنند به کلی دکوراسیون را تغییر بدهند. به همین دلیل تعمیرات داخلی، تجارت پر رونقی است.
حالا چرا اصلا فرش به دیوار می زدند؟
زمان شوروی در حجم شگفت انگیزی ساخت و ساز انجام شد و جمعیت قابل توجهی از مردم شهر نشین شدند. خانه ها و مجتمع هایی که در ۳۰ سال حکومت «استالین» ساخته شدند، عمری و مقاوم بودند و هنوز هم که هنوز است محکم و پرابهت سر پا هستند.
اما در ۱۱ سال حکومت «خُروشُف» که بعد از استالین رهبر شوروی شد، خیلی از خانه ها بی‌کیفیت و سری سازی بودند. فکرشان این بود که فعلا اسکان مردم انجام بشود، کمونیسم که شکوفا شد، اساسی ساخت و ساز می کنیم. به این خانه های بی کیفیت «خُروشُفکا» می گویند.
دیوار خیلی از این خانه ها انقدر نازک و بی کیفیت بود که در دهه شصت میلادی، آویزان کردن فرش به دیوار به عنوان عایق گرمایی و صوتی مرسوم شد.
ضمن این که روس ها از طریق قفقاز و آسیای میانه با فرهنگ شرقی و فرش آشنا بودند و در دوران شوروی، فرش های ارزان قیمت ازبک، تاجیک، ترکمن و قزاق در دسترس بود.
با این وجود، روس ها علاقه ای به تابلو فرش ندارند.

۲) راه پله و دیوارهای سبز و آبی رنگ
به طور کلی در شوروی کمونیست، تنوع کم بوده و اکثر جنبه های زندگی مردم یکدست و یک جور بوده. از جمله رنگ فضای های مشاع ساختمان های مسکونی و اداری، مانند ورودی، دیوار راه پله و…
نمی دانم چرا بیشتر از هر رنگ دیگری، از رنگ سبز مغز پسته ای و آبی روشن برای رنگ کردن این فضاها استفاده می شده. قرنیز ها را هم قهوه ای رنگ می کردند. رسمی که هنوز هم کم و بیش در خانه های قدیمی ساز رعایت می شود.
یک دوستی می گفت، پیگمنت این رنگ ها در حجم زیادی برای مصارف نظامی (استتار) تولید می شده است و به همین دلیل این رنگ ها ارزان در می آمده اند.

۳) تنه سفید شده درختان
آهک زدن پایین تنه درختان مختص روسیه نیست، اما برای من یادآور شوروی است.
اوایل بهار، زمانی که آخرین برف تازه آب شده و زمین هنوز سرد است، یک متر پایین تنه درختان را با ترکیبی از آهک، رنگ می کنند تا حشرات موذی خود را از پایین به شاخ و برگ ها نرسانند.
آخرای پاییز و قبل از اولین برف زمستانی هم دوباره این کار را تکرار می کنند. گفته می شود به این دلیل که انعکاس آفتاب روی برف، باعث ایجاد گرما در تنه درختان می شود و ساعت بیولوژیک درختان را به هم می زند. یعنی درخت فکر کند بهار شده و ممکن است باعث سرمازدگی شود.
برای همین دوباره پایین تنه درخت را سفید می کنند تا نور را جذب نکند و گرم نشود.

بهروز بهادری فر

نسخه فیس بوک: https://goo.gl/KmZ5yz

مطالب مرتبط:
نوستالژی روسی!
آوُسکا، زنبیل روسی

سه «دال» روسیه!

راه و جاده در روسیه

«روسیه سه مشکل دارد؛ انسان های احمق، جاده های خراب و پول!»
این را روس ها خودشان می گویند و هر سه مشکل با حرف «دال» شروع می شود: «دوراکی، داروگی، دینگی».
در مورد این که چه کسی اولین بار این جمله تاریخی را گفته نظرات مختلفی هست، از نویسندگان برجسته روس بگیرید تا یکی از تزارهای روسیه. جمله اصلی، فقط شامل دو مشکل اول می شده و به تازگی مردم پول را هم اضافه کرده اند. 🙂
نقل است که پوشکین جایی گفته: «ان شاءاله ۵۰۰ سال دیگه جاده های روسیه درست می شوند و سر و سامان می گیرند.»
فعلا دویست گذشته و باید سی صد سالی منتظر بمانیم. :))
جدای شوخی، واقعیت این است که وضعیت جاده های بین شهری روسیه خیلی بد است. شاید یک دلیلش مساحت زیاد روسیه باشد. کل مساحت اروپا و آمریکا را روی هم بگذارید باز هم از مساحت روسیه کمتر است. مساحت چین و استرالیا را هم جمع بزنید از روسیه کوچک تر است. در واقع روسیه بیشتر از ۱۰ برابر ایران مساحت دارد و بنابراین نگه داری و بازسازی این هم راه و جاده پرهزینه و سخت است.
یک دلیل دیگرش شاید اختلاف زیاد گرما در تابستان و سرمای شدید در زمستان باشد که باعث می شود آسفالت جاده ها خراب شود.
وضعیت راه های داخل شهر بهتر است، اما در هر صورت «چاله چوله» با زندگی مردم روسیه عجین شده است.

بهروز بهادری فر

نسخه فیس بوک: https://goo.gl/IArI0p

زبان بدن روس ها: ولش کن، بی خیال!


نسخه آپارات: www.aparat.com/v/4XCQT
نسخه فیس بوک: https://goo.gl/yjlzbe

حرکتی بین مردم روسیه رایج است؛ انداختن دست از بالا به پایین و معنای آن این است که:
ولش کن!
بی خیال!
مهم نیست!
گور باباش!
ای بابا! (دوباره شروع شد!)

در ایران ما برعکس روس ها دست را بالا می بریم.

در این کلیپ، از صحنه ای از فیلم «غیر ممکنه!» (Ne mozhet byt) ساخت سال ۱۹۷۵ شوروی استفاده شده است.

خواستگاری روسی – پلیسی :)


نسخه فیس بوک: https://goo.gl/TN9vix

موج خواستگاری های غیر منتظره و پلیسی به روسیه هم رسیده.
در این خواستگاری که آقا داماد ترتیب داده، نیروهای ویژه پلیس (OMON) می ریزن تو یک مهمونی و داماد رو بازرسی بدنی می کنن.
دختر از خدا بی خبر تعجب کرده و هی می پرسه چی شده؟ و چون پلیس به پول تو جیب پسره گیر می ده، دختر فکر می کنه شاید به خاطر این باشه که کسی گزارش داده اینا کازینو خانگی درست کردن و دارن شرط بندی می کنن. برای همین دختره می گه که ما فقط داشتیم بازی می کردیم و سر پول شرط نبسته بودیم. همون طور که می دونین کازینو در روسیه ممنوعه، مگر در بعضی مناطق خاص خارج از شهر.
بعد پلیس یه حلقه از جیب داماد در میاره می گه این چیه؟ داماد جواب می ده مال اون دختر خانمه. پلیس می گه پس تو جیب تو چی کار می کنه؟ پسره جواب می ده که وقت نشد ازش خواستگاری کنم. پلیس هم می گه یا همین الان ازش خواستگاری می کنی یا این که اول می ری ۱۵ سال آب خنک می خوری.
خودتون ببینین خلاصه. 🙂

افسانه «تزار سالتان»

آهنگ تیتراژ «هاچ زنبور عسل» را یادتان هست؟


این ملودی با نام «پرواز زنبور عسل»، قطعه کوتاهی است از اپرای مشهور «افسانه تزار سالتان» اثر آهنگساز برجسته روس «نیکولای ریمسکی-کورساکوف» (Nikolai Rimsky-Korsakov) که حدود ۱۸۰ سال پیش تحت داستانی با همین نام توسط «الکساندر پوشکین» نویسنده شهیر روس به نظم نوشته شده است.

خلاصه افسانه «تزار سالتان»

در روزگاران دور، سه خواهر دور هم نشسته بودند و پیش خود خیال پردازی می کردند که اگر همسر تزار (پادشاه) بشوند، چه کار می کنند.

یکی از خواهرها می گوید که اگر همسر تزار بودم، برای همه دنیا غذا درست می کردم. دیگری می گوید، برای همه مردم دنیا لباس بافتنی می بافتم. و خواهر دیگر، که از همه کوچک تر بود، می گوید اگر همسر تزار می شدم، برایش یک پسر و جانشین دلاور به دنیا می آوردم.

به یک باره «تزار سالتان» که این صحبت ها را شنیده بوده، وارد شده و خواهر کوچک تر را به همسری بر می گزیند و دو خواهر دیگر را به سمت آشپز و بافنده دربار به خدمت می گیرد.

چند ماه بعد «تزار سالتان» به اجبار همسر باردار خود را تنها گذاشته و خود به میدان جنگ می رود. مدتی بعد که پسر پادشاه به دنیا می آید، دو خواهر ملکه که به خوش شانسی خواهر کوچکشان حسادت می کردند، به کمک پیرزنی به نام «بارباریکا» و با دسیسه و کلک، کاری می کنند تا در غیاب پادشاه، سربازان دربار ملکه و پسرش را داخل بشکه حبس کرده و به داخل دریا بیاندازند.

شاهزاده «گویدون» (Gvidon) ظرف چند ساعت، داخل بشکه رشد کرده و به جوانی قوی و دلاور بدل می شود و از دریا می خواهد که آن ها را به ساحلی آرام هدایت کند.

بعد از رسیدن به ساحل جزیره ای آرام، شاهزاده جوان به دنبال شکار می رود و با تیرش، شاهینی را که می خواست یک قوی سفید را شکار کند، از پای در می آورد. قو می گوید که این شاهین، جادوگر خبیثی بوده و چون شاهزاده جانش را نجات داده، تا پایان عمر به خدمت او در می آید.

فردایش که ملکه و شاهزاده چشم باز می کنند، خود را داخل شهری زیبا و مجلل می بینند و شاهزاده جوان، حاکم این شهر می شود.

مدتی می گذرد و گروهی تاجر با کشتی وارد این جزیره می شوند. شاهزاده با سخاوتمندی و مهمان نوازی فراوان از آن ها پذیرایی می کند و به آن ها می گوید تا سلامش را به «تزار سالتان» (پدرش) برسانند.

تاجران برای برگشت آماده می شدند که شاهزاده به قو می گوید که ای کاش می توانستم من هم به دیدار پدرم بروم. در همین حال، قو در چشم به هم زدنی شاهزاده را به پشه ای تبدیل می کند تا بتواند در کشتی تاجران مخفی شده و خود را به پدرش برساند.

در محضر پادشاه، تاجران از این شهر زیبا و مهمان نوازی شاهزاده می گویند و پادشاه ترغیب می شود که به دیدن آن شهر برود. اما خواهران ملکه و «بارباریکا» که در دربار حضور داشتند، با مسخره کردن داستان تاجران از شهری خیالی می گویند که در آن سنجابی زیر درخت می نشیند، آواز می خواند و میوه های طلایی گاز می زند که داخلشان زمرد خالص است. و به این طریق شاه را از سفر منصرف می کنند.

شاهزاده پشه شده هم که ناظر بر گفتگو است، چشم یکی از خاله هایش را می گزد و به شهر خودش باز می گردد و ماجرای سنجاب را برای قو تعریف می کند. قو هم در چشم به هم زدنی عین همان سنجاب را پدید می آورد که مایه ثروت شاهزاده می شود.

مدتی بعد دوباره گروهی تاجر وارد جزیره شاهزاده می شوند و همان داستان قبلی تکرار می شود. این بار، قو شاهزاده را به شکل مگس در می آورد تا به دیدار پدرش برود.

تاجران که به خدمت پادشاه می رسند از زیبایی های آن شهر و از سنجاب معروفش می گویند. پادشاه هر چه بیشتر ترغیب می شود که به این شهر افسانه ای سفر کند، اما بار دیگر خواهران ملکه و دوستشان «بارباریکا»، با تعریف کردن از شهری که ۳۳ جنگاور زره پوش و یک جادوگر توانگر («چرنامور» (Chernomor)) دارد، پادشاه را از سفر منصرف می کنند.

شاهزاده مگس شده، «بارباریکا» را نیش می زند و به شهر خودش باز می گردد و ماجرای ۳۳ جنگاور زره پوش و جادوگر توانگر را برای قو تعریف می کند. قو هم می گوید که این جنگاوران، برادرانش هستند و در چشم به هم زدنی آن ها را به خدمت شاهزاده جوان در می آورد تا هر روز سر از دریا برآورده و از جزیره محافظت کنند.

چند ماه بعد، بار درگیر تاجرانی با کشتی هایشان به جزیره می آیند و همان داستان تکرار می شود. این بار، قوی سفید شاهزاده را به شکل زنبور عسل در می آورد تا به راحتی در کشتی مخفی شده و به دیدار پدرش برود. ملودی معروف «پرواز زنبور عسل» هم دقیقا این قسمت داستان را روایت می کند.

تاجران در محضر شاه از جنگاوران زره پوش و جادوگر و تمام زیبایی های شهر می گویند، اما بار دیگر خواهران ملکه، با تعریف کردن از شهری که پرنسسی به غایت زیبا در آن زندگی می کند، شاه را از سفر منصرف می کنند.

بار دیگر شاهزاده زنبور شده، بینی «بارباریکا» را نیش می زند و به شهر خودش باز می گردد و ماجرای پرنسس زیبا و خیره کننده را برای قو تعریف کرده و می گوید که می خواهد ازدواج کند. قو پاسخ می دهد که آن پرنسس زیبا، خودم هستم و در چشم به هم زدنی بال هایش را تکان داده و به دخترکی جوان و به غایت زیبا بدل می شود.

شاهزاده جوان پرنسس را در آغوش گرفته، او را می بوسد و این دو همان شب با هم ازدواج می کنند.

مدتی بعد گروهی از تاجران و کشتی هایشان وارد جزیره می شوند. شاهزاده و پرنسس از مهمانان پذیرایی می کنند، اما شاهزاده که در کنار همسر زیبایش به آرامش رسیده، دیگر تمایلی به دیدار پدرش ندارد.

تاجران که بر می گردند، از شهر و زیبایی هایش و از پرنسس زیبای آنجا می گویند و این بار «تزار سالتان» بدون توجه به صحبت های کینه جویانه خواهران همسرش، بار سفر کرده و راهی آن شهر می شود.

با ورود به شهر، همه آنچه را شنیده بوده، به چشم می بیند. سنجاب آوازخوانی که میوه های طلایی می جود، جنگاوران زره پوش و جادوگر توانگر و در نهایت، پرنسس به غایت زیبا را.

در این میان، چشم پادشاه به همسر گم شده اش می افتند و او را در آغوش گرفته و متوجه می شود که شاهزاده «گویدون» پسرش و پرنسس زیبا عروس او هستند.

خلاصه که بعد از سال ها دوری، همه دور هم جمع شده و تا پایان عمر به خوبی و خوشی به زندگی در کنار هم ادامه می دهند.

اگر علاقه داشتید، اپرای کامل «افسانه تزار سالتان» را گوش کنید.


بهروز بهادری فر

نسخه فیس بوک: https://goo.gl/jIMDWB

باز هم قطعی آب گرم شروع شد!

سیستم گرمایش آب اکثر ساختمان های روسیه، مرکزی و دولتی است. یعنی مثل ایران نیست که هر ساختمانی برای خودش بویلر و دیگ بخار و سیستم گرمایش داشته باشد، بلکه یک سیستم مرکزی در هر منطقه از شهر وجود دارد که آب گرم را از طریق لوله کشی به ساختمان های آن منطقه می رساند. و باید گفت که واقعا داغ و پرفشار است و کم و زیاد نمی شود.
اما مشکلی که هست، این سیستم و لوله کشی هایش همه قدیمی هستند. برای همین سال هاست که تابستان ها که هوا گرم می شود، آب گرم به طور چرخشی در مناطق مختلف شهر برای تعمیرات قطع می شود؛ از چند روز تا دو هفته!

قطعی آب گرم را با اعلامیه روی درب منازل و از طریق رسانه ها از قبل اعلام می کنند. البته بعضی مناطق هستند که دیگر قطعی ندارند و شهرداری مسکو وعده داده که تا چند سال آینده دیگر آب گرم قطع نشود.
از همین جهت است که بهار و تابستان بازار آب گرم کن گرم می شود! 🙂

علاوه بر آب گرم، نظافت ساختمان ها راه پله ها و… هم بر عهده شهرداری است و نه مدیریت ساختمان ها (البته نه همه جا).
بنابراین همان طور که می بینید، علاوه بر قبض آب و برق و تلفن، هر ماه باید قبض شارژ ساختمان را هم پرداخت کرد که شامل هزینه آب گرم مصرفی، آب شوفاژ، تعمیرات، نظافت ساختمان، آنتن و… می شود.

بهروز بهادری فر

نسخه فیس بوک: https://goo.gl/6SuxEE

تخمه

تخمه روسیه

روس ها هم تخمه (به روسی: سِمِچکی) خورند، به خصوص تخمه آفتابگردان. ولی خیلی کم نمک می زنند و بیشتر مزه تخمه خام غذای طوطی می دهد.
زمان شوروی داخل قیف روزنامه ای می ریختند.
امروزه تخمه خوردن خیلی کلاس ندارد، ولی فروشگاه ها پر است از انواع تخمه و می شود فهمید که درصد بالایی اعتیادشان به تخمه را قایم می کنند. 🙂
«گوپنیک» ها یا لات و لوت های روسی علاقه خاصی به تخمه دارند.

مطالب مرتبط:
گوپنیک – «جوات» های روسیه

نسخه فیس بوک: https://goo.gl/Kbp2Lz

فرهنگ چای در روسیه

فرهنگ چای روسیه

روس ها مردمان چای خوری هستند، که یکی از دلایل آن شرایط آب و هوایی است.
ما در ایران خیلی به میوه برای پذیرایی اهمیت می دهیم، ولی مهمان روس ها که باشید، ساعت ها خودشان را با چای سرگرم می کنند. مگر این که فصل میوه های فصلی مثل هندوانه و میوه های مناطق حاره ای باشد.
مهمان که می رسد، فورا می پرسند چای یا قهوه؟ و اگر بگویید چای، می پرسند سیاه یا سبز؟
با وجودی که امروزه بیشتر از چای کیسه ای استفاده می کنند، ولی خیلی به امتحان کردن انواع چای و نگهداری جعبه های فلزی و چوبی چای علاقه دارند.
یک بسته چای ایرانی (به خصوص در بسته بندی خاص)، می تواند هدیه بسیار خوبی باشد و دوست روس شما را واقعا خوشحال کند.

سماور روسی

علی رغم این که سماور روسی شهرت بین المللی دارد، اما در آپارتمان هایشان کمتر سماور می بینید. ولی در داچا (ویلای شخصی) و پیک نیک تقریبا همیشه از سماور ذغالی استفاده می کنند.
بعضی وقت ها برای این که ذغال گُر بگیرد و زود آب جوش بیاید، چکمه را روی دودکش سماور می گذارند و به این طریق هوا به داخل سماور تلمبه می زنند. حتی در بعضی رستوران های لوکس، از این روش سنتی برای جلب مشتری خارجی استفاده می کنند.

همان طور که می دانید ساخت سماور در ایران به دستور امیرکبیر و توسط یک استادکار شروع شد و تا امروز ادامه دارد. بعضی از کارگاه های سماور ایرانی به روسیه سماور صادر می کنند و حتی در شهر «تولا» که معدن سماور روسی است، سماور ایرانی هم به فروش می رود.
کلمه سماور در زبان روسی یعنی «خودجوش». کلمه استکان هم روسی است. تا همین چند وقت پیش، به جااستکانی (به روسی: «پادْستاکانیک») خیلی اهمیت می دادند و ساخت جااستکانی های لوکس برای خودش تجارتی بوده. امروزه بعضی ها کلکسیون جااستکانی های قدیمی و آنتیک جمع آوری می کنند و باید گفت که واقعا زیبا هستند.

جا استکانی، جااستکانی
روس ها در هنر «مینای خانه‌بندی» بسیار تبحر دارند.

این را هم بگویم که در روسیه رسم است وقتی اولین دندان نوزاد در می آید، قاشق چایخوری نقره (به خصوص قلمکاری شده) کادو می دهند.
تا آن جا که من دیده ام خیلی به ست بودن ظرف و ظروف اهمیت نمی دهند. به خصوص ماگ و استکان و قاشق چایخوری و… در خیلی از خانه ها اصلا جور نیست و اتفاقا سعی می کنند تنوع بیشتری داشته باشد.

در زبان روسی به قوری «چاینیک» (Chainik) می گویند. اما جالب این که «چاینیک» معنی آدم تازه کار و خنگ هم می دهد. برای همین اگر پشت شیشه ماشین، برچسب هشدار با علامت قوری دیدید تعجب نکنید. منظور این است که راننده این ماشین تازه گواهینامه گرفته و دست فرمان درست حسابی ندارد. 🙂

روس ها چای را مثل ما ایرانی ها دم می کنند. یعنی به نسبت مورد علاقه، به چای غلیظ دم شده در قوری، آب جوش اضافه می کنند.
آن هایی هم که خلافشان سنگین است (از جمله زندانی ها) همان چای غلیظ (به روسی: «زاوارکا») داخل قوری را بدون رقیق کردن می خورند.

چیفیربعضی ها هم چای با را غلظت ۵ تا ۱۰ برابر معمول (چندین برابر غلیظ تر از «زاوارکا») می خورند که به آن «چیفیر» (Chifir) می گویند و بین زندانیان که به الکل دسترسی ندارند خیلی رایج است.

«چیفیر» به قدری تلخ است که باید نم نم خورده شود، اگر نه حالت تهوع می آورد. البته «چیفیر»، هم به صورت داغ و هم به صورت سرد، با شیر و شکر و شیرینی هم مصرف می شود.

خوردن چای با لیمو و زنجبیل مرسوم است، اما دارچین (پودر) را که در روسیه خیلی گران هم هست، فقط با قهوه می خورند، نه چای.
به دوستان روس که چوب دارچین داده ام تا با چای مصرف کنند، خوشبختانه یا بدبختانه خیلی خوششان آمده و باعث شده منبع تامین چوب دارچین همه دوستان و آشنایان روس باشم. 🙂

سابقه چای در روسیه به حدود ۴۰۰ سال پیش باز می گردد، زمانی که یکی از حکمرانان مغول حدود ۷۰ کیلو چای به تزار روسیه هدیه داد. از آن پس چای به عنوان یک نوشیدنی بسیار لوکس به دربار تزار و خانواده های اشرافی راه پیدا کرد و کاروان های شتر با بار چای از چین راهی روسیه شدند. این کاروان ها حدود یک سال و نیم در راه بودند و در زمان اتراق های شبانه، چای بوی دود آتش به خود می گرفت. و چون ذائقه روس ها با این نوع چای خو گرفته، هنوز هم بعضی از برندهای چای چینی، به چای های صادراتی به روسیه طعم دود اضافه می کنند.

خود روسیه هم چای تولید می کند که عمده آن در جنوب روسیه و در منطقه «سوچی» است. همان شهر ساحلی که المپیک زمستانی ۲۰۱۴ در آن برگزار شد. این منطقه شمالی ترین نقطه ای است که در آن چای می روید.

روس ها معمولا چای را نه با قند یا شکر، که با انواع شیرینی و شکلات می خورند. البته قدیم ترها قند را بین دندان می گذاشتند و با نعلبکی چای می خوردند، اما تا آن جا که من دیده ام، امروزه این کار را نشانه کم فرهنگی می دانند.

صاحبخانه مهمان نوازی خودش را نه با چای که با مخلفاتش، یعنی انواع بیسکوییت و پیراشکی و شکلات و شیرینی و کیک و مربا و عسل نشان می دهد. صبح و ظهر و شب هم ندارد.

مربا، روسیه

تا دلتان بخواهد انواع و اقسام مربا دارند. از میوه های بوته ای بگیرید (که بعضی شان در ایران نیست) تا مربای میوه کاج! عسل و مربا را داخل نعلبکی می ریزند و برای هر کسی جدا روی میز می گذارند.
روسیه معدن انواع عسل زرد و قهوه ای و سیاه و نرم و سفت و… است. مثلا عسل «گرچکا» (گندم سیاه) که در ایران نداریم.

خانم هایی که کدبانو ترند (به خصوص آن هایی که ریشه های اوکراینی دارند یا از شهرهای کوچک تر و همین طور سیبری هستند) خودشان مربا درست می کنند. اگر داچا (ویلای شخصی) داشته باشند که بعید است مربا نیاندازند.

روی میز پذیرایی روس ها، حداقل یکی از این شیرینی ها دیده می شود:
«پریانیک» (Pryanik) یا کلوچه زنجبیلی
«بارانکی» (Baranki) که نوعی نان خشک حلقه ای کوچک است. شاید دیده باشید که رشته های «بارانکا» را به سماور و در بعضی مراسم به گردن آویزان می کنند.
انواع پیراشکی که داخلشان با انواع مربا و میوه و یا حتی کلم و گوشت پر شده.
انواع مارمالاد
انواع نان سوخاری (سوخاری در زبان روسی یعنی خشک)
«چک چک» (Chak Chak) که شیرینی ملی تاتار هاست و بین روس ها و به خصوص مسلمان های روس خیلی طرفدار دارد.
طرز تهیه اش هم خیلی ساده است. تخم مرغ و آرد را مخلوط کرده، ورز می دهند، به شکل رشته یا دانه های لوبیای خیلی کوچک در میاورند، سرخ می کنند. بعد دانه یا رشته های کوچک سرخ شده را به شکل گوله در میاورند، رویش عسل می ریزند و سرد که شد سرو می کنند.
«واتروشکا» (Vatrushka) که گرد شکل است، وسطش هم پنیر و بعضی وقت ها با کشمش.

شیرینی روسی، چک چک، بارانکی، پریانیک

علاوه بر شیرینی های روسی، روس ها به شدت به شیرینی های شرقی علاقه دارند. این تجارت، یعنی پخت و پخش شیرینی های شرقی، مثل باقلوا و راحت الحلقوم، تقریبا منحصرا دست آذربایجانی ها است.
شیرینی های ایرانی، روس ها را دیوانه می کند ولی در بازار روسیه موجود نیست. به نظر من بهترین هدیه به یک روس، سوهان است. همین طور پولکی و قطاب و لوز.
ضمنا گز برای روس ها خیلی چیز جدیدی نیست و به واسطه ترک ها با Kos halva که در ظاهر و مزه خیلی شبیه گز است آشنا هستند.

و در نهایت، انواع شکلات و بیسکوییت و کیک خامه ای و کیک پای هم با چای مصرف می شود. بعضی وقت ها هم بستنی را با چای می خورند.

بهروز بهادری فر

مطالب مرتبط:
واتروشکا
اینفوگرافیک: نماد‌های روسیه
سماور به «تولا» نبری!
گرچکا
داچا
شهر «روستوف ولیکی»

ملکه زیبایی روسیه سال ۲۰۱۵

ملکه زیبایی، میس راشا، miss russia, 2015

ایشون «سوفیا نیکیچوک» (Sofia Nikitchuk) ملکه زیبایی روسیه سال ۲۰۱۵ است که در مراسم «میس راشا» (Miss Russia) که حدود یک هفته پیش برگزار شده بود، برنده شد.
دانشجوی علوم انسانیه و ۲۱ سال سن داره.
پارسال هم ملکه زیبایی شهر «یکاترینبورگ» شده بود.

ملکه زیبایی، میس راشا، miss russia, 2015

ملکه زیبایی، میس راشا، miss russia, 2015

ادامه‌ی خواندن