بایگانی دسته: آداب و رسوم

لالایی روسی


(لالایی قزاق، اثر میخاییل لرمانتوف)
بخواب پسرکم، بخواب خوشگلکم.
لا لا لا لا لا لا لا لایی
ماه از تو آسمون داره تو رو تو گهواره تماشا می کنه،
من برات قصه تعریف می کنم،
برات آواز می خونم،
تو آروم بگیر بخواب.
لا لا لا لا لا لا لا لایی
بزرگ می شی، پهلوان می شی، یه قزاق دلاور می شی.
یه روز میاد که باید بری و من ازت خداحافظی کنم،
و تو از دور برام دست تکون می دی.
اون شب چقدر تو خلوت و تنهایی تلخ خودم اشک بریزم.
فرشته من، آرام و شیرین بگیر بخواب.
لا لا لا لا لا لا لا لایی
از دوری و دلتنگی تو عذاب می کشم،
و هیچ کس نمی تونه منو دلداری بده.
هر روز برات دعا می کنم و هر شب به فال متوسل می شم.
دلم بهم می گه که تو هم تو سرزمین غریب دلت برای من تنگ شده.
حالا که هنوز این چیزا رو نمی فهمی، آروم بگیر بخواب.
لا لا لا لا لا لا لا لایی
وقتی منو ترک می کنی بهت تمثال یک قدیس می دم که با خودت ببری.
وقتی در درگاه خدا دعا می کنی، این تمثال رو بذار جلوی چشمات.
و وقتی که داری برای یک جنگ و نبرد سخت آماده می شی،
به یادت مادرت باش.
بخواب پسرکم، بخواب خوشگلکم.
لا لا لا لا لا لا لا لایی


گربه های خاکستری،
با دم های سفید،
داشتند از این خیابون به اون خیابون می دویدند،
و ماسه های خواب آور جمع می کردند.
گربه کوچولو بیا و شب خونه ما بخواب و گهواره بچه من رو تکان بده.
منم به خاطر زحمتی که می کشی بهت جایزه می دم.
یه پارچ شیر و یه تیکه پیراشکی بهت می دم.
بخور ولی خورده نان رو رو زمین نریز.
بیشتر از این هم چیزی نخواه.
آی گربه ها، آی گربه ها،
ماسه های خواب آور بیارین.


این آهنگ بیشتر از ۴۰ سال شب ها از تلویزیون روسیه پخش می شده است. یعنی چند نسل با این آهنگ خاطره دارند.
ویدئو: http://youtu.be/21BCLpaYjKU
اسباب بازی ها خسته شدن و خوابشون برده
کتاب ها هم خوابیدن.
بالش و پتو منتظر هستن بچه ها.
حتی افسانه ها هم می رن بخوابن که شب بیان به خواب ما.
به افسانه ها بگو لا لا لا لا شب بخیر.
توی خواب می تونی سوار ماه بشی.
یا می تونی سوار اسب بشی و بری بالای رنگین کمون.
یا با فیل دوست بشی و به پر سیمرغ دست بزنی.
چشمات رو ببند.
لا لا لا لا لا لا لا لایی
همه آدما شب باید بخوابن.
لا لا لا لا لا لا لا لایی
فردا دوباره یک روز جدید میاد.
امروز خیلی خسته شدیم.
به هم می گیم شب بخیر.
چشمات رو ببند.
لا لا لا لا لا لا لا لایی


لا لا لا لا لا لا لا لایی
لبه تخت نخواب.
اگر نه یک بچه گرگ خاکستری میاد، پهلوت رو می گیره تو دهنش،
و تو رو با خودش می بره جنگل.
اونجا پرنده ها سر و صدا می کنن و نمی ذارن بخوابی.


بخواب خوشبختی من، بخواب.
همه چراغ های خونه خاموش شدن،
همه درها هم بسته شدن.
موش کوچولو پشت بخاری خوابش برده.
پرنده های کوچولوی توی باغ هم دیگه خوابیدن.
ماهی توی حوض هم خوابه.
دیگه چشاتو ببند و بخواب.
بخوای خوشبختی من.
لا لا لا لا لا لا لا لایی
جوجو کوچولوی من زندگی شیرینی داره.
هیچ غم و غصه ای نداره.
هرچی اسباب بازی و شیرینی بخواد داره.
هرچی بازی بخواد، تو زندگی اش هست.
هرچی لازم باشه مادر برای بچه اش فراهم می کنه،
تا بچه یه وقت گریه نکنه.
ای کاش همیشه اینجوری باشه.
بخواب خوشبخی من، بخواب.

گردآوری و ترجمه: بهروز بهادری فر

خالکوبی تبهکاران روسیه

خیلی ها به دلایل اعتقادی یا برای زیبایی خالکوبی می کنند. اما در بعضی از کشورها، خالکوبی به معنای عضویت در گروه های تبهکار است.
در این میان، خالکوبی تبهکاران و زندانیان روس شهرت بین المللی دارد و در این زمینه منابع و کتاب های زیادی وجود دارد. هرچند که بیشتر این تحقیق ها در زمان شوروی سابق انجام شده و بعضی از این طرح ها از مد افتاده و طرح های جدیدی جایگزین شده اند.
ضمن این که این نوع خالکوبی ها بیشتر بین خلافکارهای سابقه دار رایج است و به این معنی نیست که همه زندانی ها خالکوبی دارند.

خالکوبی خلافکاران روس بسیار پیچیده، اما به نسبت نظام مند است. طرح های مختلف در قسمت های مختلف بدن معانی مختلفی دارند و شرح کاملی از زندگی خلافکار، سابقه مجرم و خلاف های او، سال های حبس، موقعیت او در زندان و اعتقادات وی به دست می دهند.

بعضی از خالکوبی های زندان جنبه تنبیهی دارند. مثلا خلافکاری که در ورق بازی باخته و بدهی اش را پرداخت نمی کند، مجبور می شود تصاویر مستهجن خالکوبی کند تا همیشه مایه خجالت او باشد.

خالکوبی روی پیشانی معمولا به اجبار صورت می گیرد تا فرد را تحقیر کنند و به دیگران هشدار بدهند. مثلا خلافکاری که جرمش کودک آزاری است، روی پیشانی خالکوبی می کنند. یا اگر یکی از زندانیان طبقه اجتماعی خیلی پایینی داشته باشد، او را روی پیشانی خالکوبی می کنند و به این صورت به راحتی مورد سوء استفاده جنسی قرار می گیرد.

آن ها که روی صورت خالکوبی می کنند، معمولا زندانیان مادم العمر هستند که امیدی به بازگشت به جامعه ندارند. بعضی از آن ها روی پلکشان می نویسند «من را بیدار نکن!».
برای این کار، زیر پلک یک قاشق می گذارند تا موقع خالکوبی چشم آسیب نبیند.

خالکوبی های روی شانه، مثل درجه های نظامی، موقعیت و مقام را نشان می دهند و این که فرد خالکوبی شده در زندان از چه کسی حرف شنوی دارد.
بعضی از زندانی ها همین درجه ها را روی انگشتشان خالکوبی می کنند تا وقتی که لباس به تن دارند هم دیگران رتبه و مقام آن ها را دست کم نگیرند.

یکی از جالب ترین قسمت های خالکوبی تبهکاران روس، طرح هایی است که به شکل انگشتر روی انگشت خالکوبی می کنند که به شکل نظام مندی جرم خلافکار را بازگو می کند.

خالکوبی های روی بازو و سینه شکم و پشت شرح زندگی و خلاف های تبهکار و اعتقادات زندانی را بازگو می کند.
هر یک گنبد پیازی شکل کلیساهای روسیه، به معنی یک دوره حبس است. مثلا کسی که ۳ گنبد خالکوبی کرده، یعنی ۳ بار (یا در بعضی موارد، ۳ سال) زندانی بوده.
جمحمه یعنی که جرم خلافکار، قتل است. یا مثلا عنکبوت و تار عنکبوت یعنی که فرد به مواد مخدر اعتیاد دارد.
تصاویر مذهبی (مسیحیت ارتودوکس)، شخصیت های سیاسی، لنین و استالین، گربه، ستاره، پرنده، زنان زیبا و… از دیگر طرح های خالکوبی تبهکاران است.

به طور کلی، هر کسی که بیشتر خالکوبی داشته باشد، یعنی خلافش سنگین تر است، از کسی ترس ندارد، سابقه دار تر است و احترام بیشتری بین دیگر زندانی ها دارد.
ضمنا کسانی که طرح هایی خالکوبی کنند که شایستگی آن را ندارد، به شدت تنبیه می شوند. کتک می خورند، مورد تجاوز قرار می گیرند و و به طرز دردآوری خالکوبی شان را پاک می کنند.

در زندان های روسیه خالکوبی ممنوع است و به دلیل در دسترس نبودن امکانات، رنگ خالکوبی ها آبی رنگ پریده و خط و خطوط کمی محو هستند.
در بعضی زندان ها، هنوز هم از مخلوط ادرار با دوده حاصل از سوزاندن پاشنه کفش، جوهر خالکوبی درست می کنند یا مثلا سیم گیتار و ریش تراش برقی به عنوان دستگاه خالکوبی استفاه می شود.

خلافکار زن هم خالکوبی می کنند، اما خیلی کمتر و با طرح های متفاوت و البته زنانه.
به طور کلی، خالکوبی در روسیه، به آن اندازه که در آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی مد است، در روسیه طرفدار ندارد.

تمام عکس ها از:
Arkady Bronnikov
Sergei Vasiliev

منابع بیشتر برای مطالعه:
http://www.bnti.ru/showart.asp?aid=760&lvl=05
http://www.amazon.com/Russian-Criminal-Tattoo-Encyclopaedia-Volume/dp/0955862078

مطالب مرتبط:
جرم و جنایت در روسیه

گردآوری: بهروز بهادری فر

فیس‌بوک: goo.gl/8ghtlK

لطفا ما را دنبال کنید!
تلگرام: telegram.me/iloverus
یوتیوب: youtube.com/user/iloverussiair
ساندکلاود: soundcloud.com/iloverussia
فیس بوک: facebook.com/iloverussia.ir
اینستاگرام: instagram.com/behruzbb

ادامه‌ی خواندن

گرچکا (Grechka)

بعد از برنج، «گرِچکا» («گندم سیاه») پرمصرف ترین غله در روسیه است.
بر خلاف اسمش، از غلات نیست، بلکه میوه (دانه) سبوس دار یک گیاه گلدار است که در روسیه و چین و آمریکا و حتی ژاپن و فرانسه کاشت می شود.


مزرعه «گرچکا» در روسیه

کاشت آن آسان است و به دلیل رشد سریع، نیاز چندانی به کود و مواد شیمیایی ندارد. بعد از برداشت، پوسته دانه جدا شده و به دو صورت خام و بوداده عرضه می شود.
تولید آن ارزان تمام می شود، مقوی است، طبع آن گرم است و به راحتی هضم می شود. همه این ها باعث شده که روس ها علاقه خاصی به «گرچکا» داشته باشند و تقریبا سر هر سفره ای باشد.

خیلی از خانواده ها اصرار دارند که بچه ها صبحانه حتما «کاشا» (حلیم روسی) بخورند، که معمولا از «گرچکا» یا بلغور آن در آب یا شیر تهیه می شود. این نوع «کاشا» با ذائقه ما ایرانی ها زیاد جور نیست. اما انواع دیگر «کاشا» که با جو یا دیگر غلات درست می کنند، واقعا خوشمزه است.

علاوه بر این، «گرچکا» مثل برنج با گوشت و سبزیجات هم سرو می شود. آرد «گرچکا» هم در تهیه ماکارونی (رشته) و بعضی غذاهای روسی مثل «بلینی» مصرف دارد، اما از آن نمی توان نان درست کرد چون اصلا «گلوتن» که باعث کش آمدن خمیر می شود ندارد.

«گرچکا» مصارف دیگری هم دارد.

گل «گرچکا» بسیار مورد علاقه زنبورهای عسل است که نتیجه آن عسل تیره رنگی است که خواص دارویی زیادی دارد.
تولید و مصرف عسل در روسیه بالاست.

پوسته دانه های «گرچکا» در بالش های طبی برای سر و گردن استفاده می شود.
ضمن این که حساسیت زا نیست (بر خلاف پر یا فوم) و به دلیل گردش هوا بین پوسته ها، خیلی گرم نمی شود.
از این گذشته، بالش زیپی است و با کم و زیاد کردن مقدار پوسته «گرچکا» می توان به راحتی حجم و ارتفاع آن را کم و زیاد کرد.

توضیح این که در بعضی منابع فارسی، «گرچکا» را به اشتباه «برنج یونانی» ترجمه کرده اند.

بهروز بهادری فر

نسخه فیس‌بوک: goo.gl/ei2dc0

ادامه‌ی خواندن

داچا

حدود نیمی از خانواده های شهر نشین روسیه، ویلایی در اطراف شهر و در مناطق خوش آب و هوا دارند که به آن «داچا» (Dacha) می گویند.
«داچا» معمولا یک تکه زمین چند صد متری با یک کلبه نسبتا کوچک است و امکانات زیادی ندارد. اما در همین کلبه های کوچک است که دنیایی از خاطرات کودکی مردم روسیه شکل می گیرد. شیطنت های کودکانه، شنا در رودخانه، چیدن توت فرنگی و میوه های بوته ای، جمع آوری قارچ، ماهیگیری، قایم موشک بازی در جنگل، وقت گذراندن با پدر و مادر بزرگ و…
در همین کلبه هاست که تابستان ها و آخر هفته ها، مردم دور هم می نشینند و کباب درست می کنند و می خورند و می نوشند و ساز می زنند و آواز می خوانند و می رقصند و شب نشینی می کنند.
تقریبا در همه آثار ادبی روسیه هم بخشی از داستان در «داچا» اتفاق می افتد و این نشان از نقش مهم آن در فرهنگ روسیه دارد.

«داچا» ها اغلب در کنار هم و به شکل یک دهکده کوچک هستند. بعضی ها هم «داچا» یشان را بازسازی و حتی «بانیا» (حمام روسی) در آن درست کرده اند. آن ها هم که پولدارترند، در شهرک های اختصاصی و لوکس داچاهای مجهز و امن دارند. شهرک هایی مثل Otrada و Nakhabino در اطراف مسکو از این دست هستند و اجاره هر کدام از این خانه ها از ماهی ده هزار یورو شروع می شود.

«داچا» در اصل یعنی «هدیه تزار». در زمان روسیه تزاری، بعضی از نخبگان یک تکه زمین در اطراف شهر از تزار دریافت می کردند. بعدها و در زمان انقلاب صنعتی در روسیه، شهرها پرجمعیت و شلوغ شدند و به پناه بردن به خلوت «داچا» مد شد.

در زمان شوروی و با غلبه تفکرات کمونیستی، «داچا» علاوه بر محلی برای تفریح، به باغچه ای برای کاشت محصولات مورد نیاز خانواده و پرورش حیوانات محلی تبدیل شد و محدودیت هایی در اندازه زمین و بنا و امکانات گرمایشی «داچا» وضع شد تا فقط به صورت خانه دوم و موقت مورد استفاده قرار بگیرد.
آن هایی هم که داچا نداشتند، می توانستند از «داچای دولتی» (Gosdacha) یا به عبارتی «داچا»ی سازمانی استفاده کنند. چیزی شبیه ویلا های سازمانی ادارات دولتی در ایران که هنوز هم هست.


روس ها اهمیت زیادی برای وقت گذراندن در طبیعت قائلند و به پرورش گل و گیاه، چه در آپارتمان و چه در فضای باز علاقه زیادی دارند. به طور کلی در روسیه خیلی بیشتر از ایران در خانه مردم و ادارات و شرکت ها، گل و گیاه می بینید.
هنوز هم بعضی ها که از «داچا» که بر می گردند، با خودشان زنبیل های پر از صیفی جات و میوه و سبزی به خانه می برند. از این لحاظ، «داچا» کارکردی شبیه باغچه های مردم در اروپا را دارد.
هوای گرم که نزدیک می شود، فروشگاه ها پر می شود از وسایل مورد استفاده در «داچا». از میز و صندلی و سایه بان بگیرید تا گل و گیاه و وسایل باغبانی و استخرهای بادی و…

با توجه به هجوم مردم به سمت «داچا» هایشان، ترافیک به سمت خارج از شهر در اواخر ساعت اداری روز جمعه (پایان هفته کاری) و ترافیک به سمت داخل شهر روز یکشنبه (آخر تعطیلات) در مسکو معروف و کلافه کننده است. اما در تابستان، شهرها خلوت می شوند. اکثرا یا مسافرتند، یا «داچا».

اکثر خارجی ها و به خصوص ایرانی ها از خشک و سرد بودن روس ها گله دارند. اما اگر به «داچا» دعوت بشوید، می بینید که روس ها بین خودشان و با دوستانشان، مردمان بسیار خون گرم و مهربان و بذله گویی هستند.

نویسنده: بهروز بهادری فر

ادامه‌ی خواندن

بانیا

روس ها به حمام بخار تر، «بانیا» (Banya) می گویند و بخش مهمی از فرهنگ روسیه محسوب می شود.
خیلی ها در ویلا های شخصی خارج از شهر که در روسی به آن «داچا» می گویند و آخر هفته ها را آنجا سپری می کنند، «بانیا» دارند.
با این حال «بانیا» های عمومی در شهرهای کوچک و بزرگ، زیاد طرفدار دارند. یکی از معروف ترین و قدیمی ترین «بانیا» های عمومی در مسکو، «سندونی» (Sanduny) است.
«بانیا» های عمومی هم زنانه مردانه هستند و هم مختلط.

«بانیا» معمولا حدود ۶۰ درصد رطوبت و حدود ۸۰ درجه سانتیگراد دما دارد و همه کلاه نمدی سر می کنند تا بخار اذیتشان نکند.
«بانیا» هم «دلاک» دارد، که به روسی به آن «بانشیک» (Banschik) می گویند. کار «بانشیک» این است که با استفاده از دسته ای جارو شکل که از سرشاخه های درخت توس یا بلوط درست شده و به آن «وِنیک» (Venik) می گویند، بدن مشتری را که روی کاه دراز کشیده، بکوبد و ماساژ بدهد تا خون در جریان بیافتد.
بعضی ها به بدن عسل و نمک می مالند تا سموم از بدن خارج شوند.
بعد از ماساژ، طبق یک رسم روسی، داخل آب سرد شیرجه می روند یا در برف غلت می خورند و اعتقاد دارند که این کار به سلامتی و مقاومت بدن کمک می کند.


معمولا بعد از ماساژ و شیرجه در آب، می نشینند و دور هم آب جو یا ودکا می نوشند و ساعت های طولانی با هم گپ می زنند.

«بانیا» های چوبی و دود زده محلی در شهرهای کوچک و در کنار رودخانه، آن هم در زمستان، لذت خاصی دارد. به همه کسانی که به روسیه می آیند پیشنهاد می کنم «بانیا» را از دست ندهند. یکی از بهترین راه های آشنا شدن با روحیه و فرهنگ مردم روسیه، همین «بانیا» است.

نویسنده: بهروز بهادری فر


بانیا محلی


وسایل بانیا


بانیا عمومی


سردر یک بانیا عمومی


بانیا «سندونی» در مسکو

پست های مرتبط:
درخت توس
مراسم خاج شویان

اقوام «چوکچی»

«چوکچی» ها از اقوام بومی روسیه و ساکن شبه جزیره «چوکچی» در شمال شرق روسیه، در نزدیکی اقیانوس منجمد شمالی هستند.
تعداد آن ها ۱۶ هزار نفر تخمین زده می شود و از حدود ۳ هزار سال قبل از میلاد مسیح ساکن این منطقه در سیبری هستند.

تا قرن ۱۷ میلادی با آرامش مشغول زندگی بودند تا این که روسیه تزاری وارد این منطقه شد و ادعای اراضی کرد. گفتگوها نتیجه نداد و برای ۱۵۰ سال روسیه تزاری مشغول جنگ و درگیری با «چوکچی» ها شد. ارسال نیرو به آن منطقه دوردست به صرفه نبود و روسیه هم خیلی تمایلی به ادامه درگیری نداشت و در مقاطعی آماده بود تا «چوکچی» در اختیار خود بومی ها باشد. اما وقتی پای انگلیسی ها و فرانسوی ها به این منطقه باز شد، روسیه از ترس از دست دادن این شبه جزیره، با پیشنهاد پول و امکانات، «چوکچی» ها را تحت کنترل خود درآورد.

«چوکچی» ها دو دسته اند. یک دسته با شکار پستانداران دریایی گذران زندگی می کنند و دسته دیگر در زمین های یخ بسته توندرا، به شکار و دامداری گوزن شمالی مشغولند.

تا قبل از ورود کمونیسم به روسیه و انقلاب شوروی، اکثر «چوکچی» ها بی سواد بودند، اما امروزه به خط روسی می خوانند و می نویسند.
با وجود تلاش دولت مرکزی برای تحمیل دین رسمی روسیه، یعنی مسیحیت ارتودوکس، هنوز هم خیلی از چوکچی ها پایبند عقاید دیرین خود یعنی ارواح خوب و خبیث هستند و شمن باوری در میان آن ها رواج دارد. شمن باوران با ارتباط با ارواح، بیماری ها را شناسایی و درمان می کنند.

با وجود اقوام بومی زیاد در روسیه، جوک های زیادی درباره «چوکچی» ها در میان روس ها دهان به دهان می شود.

برخی از سنت های جالب در میان «چوکچی» ها:
– مردان می توانستند چند همسر داشته باشند.
– اشخاص پیر و ناتوان به اراده خود به عمر خود پایان می دادند تا باری بر دوش خانواده نباشند. منابع محدود است.
– به رسم مهمان نوازی، میزبان علاوه بر پذیرایی با خوراک و گرما، همسر خود را هم در اختیار مهمان می گذاشته است.
– هم‌جنس‌گرایی در میان مردم رواج داشته و تابو نبوده. بعضی مردان لباس زنان را می پوشیدند و نقش اجتماعی زن را در جامعه ایفا می کردند. زنان هم می توانستند در صورت تمایل لباس مردان را پوشیده و نقش مرد را ایفا کنند.

بهروز بهادری فر
عکاس: Jimmy Nelson

ادامه‌ی خواندن

جشن «ایوان کوپالا» – چهارشنبه سوری اسلاو‌ها

«ایوان کوپالا» (Ivan Kupala) یکی از جشن های تابستانی اقوام اسلاو نژاد است که شباهت هایی به چهارشنبه سوری ایرانی دارد.

این جشن باستانی، ریشه در آیین های پاگانیستی (بت پرستی) دارد؛ دورانی که به خدایان متعدد و نیروهای طبیعی و جادو اعتقاد داشتند.
آیین «ایوان کوپالا»، درباره تطهیر انسان، عشق و زایندگی و راندن نیروی های اهریمنی با استفاده از آب و آتش (دو نیروی متضاد طبیعت) است.

اسلاوهای باستان این آیین را در بلند ترین روز سال (انقلاب تابستانی) جشن می گرفتند. روزی که خورشید بیشتر از همه روزهای دیگر به زمین می تابد.
با ورود مسیحیت ارتودوکس به روسیه (حدود هزار سال پیش) این جشن با روز «یحیی تعمید دهنده» (یوحنا) آمیخته شد و امروزه، با چند روز جا به جایی، در ۱۵ تیرماه (۶ ژوییه) برگزار می شود.

اعتقاد بر این است که در این روز، طبیعت نیروی شفا دهنده پیدا می کند. درختان با خش خش برگ هایشان با هم حرف می زنند و حیوانات با هم صحبت می کنند. حتی علف ها نیروهای جادویی پیدا می کنند.
مردم و به خصوص دخترها، صبح خیلی زود بیدار می شوند و پای برهنه در طبیعت قدم می زنند تا شبنم شفا دهنده به پایشان بخورد.
در این روز همه باید تنی به آب بزنند و شنا کنند. بعد به دنبال جمع آوری گیاهان درمانی می روند.
دخترها، از ۱۲ گل و گیاه مختلف دسته گل درست کرده و روی سرشان می گذارند.

هوا که روی به تاریکی می رود، خرمن آتش برپا می کنند و دور آتش، دست به دست هم داده و آواز می خوانند و می رقصند.
زوج های دختر و پسر دست هم را می گیرند و از روی آتش می پرند. این یک جور «آزمون آتش» است. اگر بتوانند با هم، بدون این که دستشان از هم جدا شود بپرند، با هم ازدواج می کنند و زندگی شان دوام می آورد. هر چه بلندتر بپرند، خوشبخت تر می شوند. اگر دستشان از هم جدا بشود، در زندگی هم از هم جدا می شوند.

بعد از پایان رقص و آواز، خرمن آتش را داخل آب می اندازند و به سمت آب می روند.
دخترها هم، چند شمع داخل دسته گل روی سرشان گذاشته و به آب روان می سپارند. اگر دسته گل غرق شود، یعنی جدایی در مسیر عشقی. اگر روی آب بماند، یعنی مراسم عروسی در راه است. اگر به خشکی برگردد، یعنی در سال آینده تنها می مانند.

سنت دیگر در این شب، گرفتن فال با موم مذاب شمع است. شمع را بر می گردانند و موم مذاب را داخل ظرفی از آب سرد می ریزند و از روی شکل موم سرد شده، درباره آینده شان حدس و گمان می زنند و خیالبافی می کنند.
فال شمع فقط مختص به این شب نیست و در مناسبت های مختلف مرسوم است.

این شب، هیچ کس نمی خوابد. بعد از آب تنی و آتش بازی و فال دسته گل و شمع و رقص و پایکوبی، دخترهای مجرد دل به جنگل می زنند. پسرها هم پشت سرشان. به دنبال «گل سرخس»!
اعتقاد بر این است که سرخس (که اساسا گل نمی دهد) در این شب گل قرمز رنگی می دهد که هر کس آن گل را پیدا کند، به رمز و رموز تمام عالم دسترسی پیدا کرده و به خوشبختی ابدی می رسد. حتی زبان حیوانات را یاد می گیرد. اما نیروهای جادویی و اهریمنی محافظ این گل هستند و خوشبختی حاصل از یافتن آن، به کسی نرسیده!

در واقع، یکی از دلایل آبتنی و رقص و پایکوبی برهنه و به دل جنگل زدن دختر و پسرها، جدای باور به تطهیر روح و بدن انسان، بهانه ای است برای این که دختر و پسرها از هم دلبری کنند و جرقه ازدواج زده شود.

درباره ریشه کلمه «ایوان کوپالا» نظرات مختلفی مطرح است.
بعضی ها می گویند که «کوپالا» همان «کیوپید» اسلاو هاست. «کیوپید» خدای عشق و شهوت در اساطیر رومی است. همان پسربچه کوچکی که نماد روز ولنتاین است.
بعضی ها می گویند که «کوپالا» از کلمه «کوپات» روسی به معنی «آب تنی دادن» آمده است. «ایوان» هم همان «یحیی تعمید دهنده» (یوحنا) است.
گروه دیگری می گویند این جشن ریشه در آیین زرتشتی دارد و ایوان، همان زرتشت است. کوپالا هم از کلمه یال و کوپال به معنای تنومند آمده. یعنی جشن «زرتشت تنومند».

ریشه و تاریخچه این جشن هرچه که باشد، در این روز و شب، دختر و پسرهای جوان حسابی خوش می گذرانند.

بهروز بهادری فر
فیس‌بوک: goo.gl/QXpjrj

ادامه‌ی خواندن

درخت توس در روسیه

در اقلیم های مختلف، بعضی درختان دارای جایگاه فرهنگی و اعتقادی خاصی هستند. مثل انار، زیتون، سرو، چنار، خرما، بلوط و…
در روسیه، درخت «توس» (غان) یکی از این درختان است.
پوست درخت توس (beresta به زبان روسی) نرم و سفید و انعطاف پذیر است. برای همین از زمان های دور از آن برای نوشتن استفاده می کرده اند.

بعضی از این مدارک (مثل پاپیروس) تا به امروز باقی مانده اند. از جمله مشق و تکلیف و نقاشی های یک پسر شش هفت ساله روس که حدود ۷۵۰ سال پیش زندگی می کرده است.

یا در زمان شوروی سابق، زمانی که مخالفان سیاسی را به اردوگاه های کار اجباری (گولاگ) در مناطق سرد و دوردست مثل سیبری تبعید می کردند، خبری از کاغذ و قلم نبود. برای همین تبعیدیان روی پوست درخت توس نامه می نوشتند و در فرصت های مناسب از قطار به بیرون می انداختند. اهالی محلی که این نامه ها را پیدا می کردند هم به نحوی نامه را به دست دوست و اقوام نویسنده نامه می رساندند.

از پوست درخت توس که مانند چرم انعطاف پذیر است، برای ساختن وسایل زندگی مثل دمپایی و ظروف نگهداری مواد غذایی و… هم استفاده می شده است. امروزه این وسایل جنبه تزیینی و سوغاتی پیدا کرده اند و به شکل هنرمندانه ای جعبه و قوطی و کیف و حتی سماور از آن می سازند.

شیره درخت توس (birch syrup) هم یکی دیگر از دلایل محبوبیت این درخت در میان روس هاست. در زمان محدود و مشخصی در بهار، سوراخی در تنه درخت ایجاد کرده و شیره روان و شیرین مزه درخت را جمع آوری می کنند. شیره تا چند روز قابل استفاده است و برای نگهداری بیشتر، آن را فریز یا پاستوریزه می کنند.
در بازار، آب میوه درخت توس هم به فروش می رسد.

>

از جنبه های اعتقادی درخت توس هم می توان به فستیوال «سمیک» (semik) اشاره کرد.
تا قبل از ورود مسیحیت به روسیه (حدود هزار سال پیش) اوایل ماه ژوئن، هفته ای به نام «هفته سبز» را جشن می گرفتند.
اسلاو ها اعتقاد دارند که «روسالکا» (rusalka) یا پری های دریایی، شب ها از آب بیرون آمده و با زیبایی مسحور کننده شان، مردان را اغوا کرده و با خود با اعماق آب (دنیای مردگان) می برند.

اسلاو های پاگان (بت پرست)، اعتقاد داشتند که در هفته سبز، «روسالکا» ها روی درختان توس و بید، به کمین مردان می نشینند. برای همین، زنان روستایی به درخت توس، نذری (مثل سیر و عود) و دعا می بستند تا روسالکا ها به مردانشان آسیب نزنند. دختران جوان هم شب زنده داری کرده و به رقص و پایکوبی مشغول می شدند.
شنا کردن در شب هم که در فرهنگ قدیمی اسلاو ها شگون نداشت، در این هفته به طور کلی ممنوع بوده.

علاوه بر این، در این هفته به مردگان احترام می گذاشتند و در بیرون و داخل منزل، درخت توس را با روبان و دانه های تسبیح تزیین می کردند و در آخر جشن، درخت را به آب می انداختند.

با ورود مسیحیت به روسیه، فستیوال «سمیک» هم مانند دیگر رسم و رسوم، با اعتقادات مسیحی آمیخته شد و امروزه این جشن به «هفته مقدس تثلیث» (خدا، پسر، روح القدس) تغییر ماهیت داده است.

آهنگی روسی درباره درخت توس:


لازم به توضیح است که درختان و بوته هایی مثل زالزالک، بلوط، بیدمشک و بید هم از جایگاه خاصی در فرهنگ اسلاو ها برخورداند.

بهروز بهادری فر

والِنکی، پوتین سنتی روسی

والِنکی (valenki) پوتین سنتی روسی است از جنس پشم گوسفند به صورت نمد.
خیلی گرم است، اما ضد آب نیست، برای همین زیرش را با چرم یا روپوش پلاستیکی می پوشانند.
اوایل قرن بیستم از مد افتاد و پوشیدنش یادآور فقر بود، اما در سال های اخیر دوباره مد شده.
قدیم ها دست دوز درست می کردند، اما امروزه صنعتی شده و رنگ و طرح های متنوعی پیدا کرده.
والِنکی یکی از سوغاتی های روسیه است که همه جا، از کنار جاده ها گرفته تا مراکز خرید لوکس، به فروش می رسد.

نویسنده: بهروز بهادری فر


ادامه‌ی خواندن