بایگانی دسته: موسیقی

همه چی عالیه مادام


الو؟ جِم، چه خبرا؟
خیلی وقته که خونه نبودم. دو هفته است که نیستم. اوضاع چطوره؟

همه چه عالیه، مادام. اوضاع ردیفه و زندگی شیرین
خبر خاصی نیست، به جز یک مورد بی‌اهمیت
چیز خاصی نیستا، فقط اسب تون مُرد. غیر از این همه چی عالیه

الو؟ مارتن، چه خبر بدی. اسبم مُرده
بگو ببینم، درشکه چی معتمد من، چیجوری مرد؟

مادام، همه چه عالیه، خوبِ خوب. از این بهتر نمی‌شه
سر یه موضوع بی‌اهمیت خودتونو ناراحت نکنین، چیز خاصی نبوده که
اصطبل آتیش گرفت، اسب شما هم توش بود سوخت
غیر از این، همه چی عالیه، خوبِ خوب

الو؟ پاسکال، مخم داره سوت می‌کشه
ضربه روحی خیلی بدی بود. راستشو بگو ببینم، اصطبل کی آتیش گرفت؟

مادام، همه چه عالیه، خوبِ خوب. اوضاع ردیفه
از شانس بد شما، یه حادثه دیگه هم اتفاق افتاده
اصطبل و خونه‌تون با هم آتیش گرفتن و همه چی دود شد رفت هوا
غیر از این، همه چی عالیه مادام، خوبِ خوب

الو؟ لوک، قصر آتیش گرفته؟
اصلا به هم ریختم. تو حال خودم نیستم. چه جوری این اتفاق افتاد؟

شوهرتون فهمید که هر دوتون ورشکسته شدین
نتونست تحمل کنه و با اسلحه خودکشی کرد
وقتی می‌افته زمین، دو تا شمع هم می‌افتن رو فرش. باد می‌زنه و کل قصر گُر می‌گیره.
اصطبل درش قفل بوده، اسب شما هم می‌سوزه و می‌میره
غیر از این، همه چی عالیه مادام، خوبِ خوب

ترجمه و زیرنویس: بهروز بهادری فر

آهنگ کمدی «همه چی عالیه، مادام» یک آهنگ در اصل فرانسوی است که اولین بار در سال ۱۹۳۵ میلادی اجرا شد.
همان سال، به روسی ترجمه شد و توسط «لئونید اوتیوسوف» و دخترش «اِدیت» به روی صحنه رفت و بسیار بسیار معروف شد و تا به امروز، نام این آهنگ به عنوان یک اصطلاح در زبان روسی، در شرایطی که اوضاع خراب است ولی کسی سعی می کند همه چیز را خوب جلوه دهد، مورد استفاده قرار می گیرد.
«لئونید اوتیوسوف» (Leonid Utyosov) از مشهور ترین خواننده های پاپ و جاز شوروی بود.

اجرای کارتونی این آهنگ: youtu.be/9DfFAlRmIBU

مراسم آغاز سال تحصیلی در روسیه


نسخه فیس بوک: https://goo.gl/fXBLcK
دانلود ویدئو: https://goo.gl/wZV0tZ

در روسیه و خیلی از کشورها، اول سپتامبر، روز آغاز سال تحصیلی است، درست مثل اول مهر خودمان.
ترتیب این مراسم به این شکل است:
۱) بچه ها، در کنار معلمان و پدر و مادرها، صف می بندند. رسم است که بچه ها برای معلم هایشان دسته گل بیاورند. اکثر معلم ها خانم هستند.
۲) سخنرانی مدیران مدرسه و یکی دو مهمان مدعو، مانند کهنه سربازان جنگ
۳) چند دختربچه کلاس اولی، روی دوش پسرهای سال آخری می روند و زنگ آغاز سال تحصیلی را به صدا در می آورند.
۴) بادکنک هوا می کنند و برای شروع سال تحصیلی جیغ و هورا می کشند.
۵) سال بالایی ها، دست سال اولی ها را می گیرند و تا کلاس درس همراهی شان می کنند.

چند نکته:
۱) مدرسه ها در روسیه، مانند بیمارستان ها، به جای اسم، شماره دارند. مثلا مدرسه شماره ۵۰۲.
۲) مدارس به دبستان و راهنمایی و… تقسیم نمی شوند و هر مدرسه، از سال اول تا سال یازده را یکجا پوشش می دهد.
۳) در روسیه امروز (بر خلاف شوروی) به جای یک مجموعه کتاب درسی یکپارچه، چندین سیستم درسی موجود است و مدارس مختارند برای هر درسی، از چندین متد و دوره موجود و مصوب، یک متد را انتخاب کنند.
۴) در روسیه، به جای سیستم نمره دهی یک تا بیست، سیستم امتیازه دهی یک تا پنج دارند و عملکرد دانش آموز در طول دوره تحصیل و تشخیص معلم خیلی مهم است.
۵) تحصیل برای حداقل ۹ سال اجباری است. اما شرط ورود به دانشگاه، طی کردن کل دوره ۱۱ ساله تحصیلی است.
۶) مدارس خصوصی و غیرانتقاعی، آزادی و اختیار عمل بسیار زیادی دارند.
۷) بچه ها می توانند وارد مدراس مخصوص موسیقی، مذهبی و نظامی بشوند. ولی ورود به مدارس نظامی آسان نیست.

بهروز بهادری فر

مطالب مرتبط:
جشن پایان دبیرستان در روسیه
مراسم بادبان های سرخ

کولی های روسیه


«زنبورعسل کرک‌دار»، آهنگ بسیار معروف کولی های روسیه، با صدای بازیگر و کارگردان روس Nikita Mikhalkov در فیلم «رمانس بی رحم» (A Cruel Romance) محصول سال ۱۹۸۴ است که روی صحنه هایی از فیلم «ملکه کولی ها» ساخت شوروی، مونتاژ شده است.
دانلود فایل صوتی: https://goo.gl/w5SSje

به روایت شاهنامه، بهرام گور، پادشاه ساسانی که می خواست فقرا هم از موسیقی بهره ببرند، ده هزار کولی از هندوستان به ایران می آورد و به آن ها گاو و الاغ و آذوغه می دهد تا گذران زندگی کنند و برای مردم به رایگان موسیقی بنوازند. یک سال می گذرد و کولی ها هدیه شاه را حیف و میل می کنند و فقیر می شوند. بهرام گور هم عصبانی شده و آن ها را اخراج می کند تا آواره کوه و بیابان شوند.
این روایت واقعیت داشته باشد یا نه، کولی ها اقوامی به نام «روما» (Roma) هستند که از شمال هند وارد ایران، و بعد از طریق ترکیه به اروپای شرقی و از آن جا به روسیه، اروپای غربی، آفریقا و آمریکای شمالی و جنوبی مهاجرت کردند.

کولی ها هر جا که می رفتند با رقص و آوازخوانی و همین طور فال بینی و پرورش اسب و آهنگری زندگی می گذراندند. جمعیت کولی های پراکنده در سرتاسر دنیا تا ۱۲ میلیون نفر (یعنی کمی کمتر از جمعیت یهودیان دنیا) تخمین زده می شود.

کولی های روسیه قرن نوزدهم میلادیورود کولی ها به روسیه به اواخر قرن ۱۸ میلادی یعنی حدود ۲۵۰ سال پیش بر می گردد، زمانی که یک اشراف زاده، از یک گروه موسیقی کولی در اروپای شرقی دعوت کرد تا در مراسمی در روسیه برنامه اجرا کنند.
بعد از آن، موسیقی و اجرای کولی ها در مراسم خانواده های اشرافی مرسوم شد و کولی های بیشتری از لهستان به روسیه، به خصوص مسکو و سنت پترزبورگ، مهاجرت کردند.
کولی های روسیه، در ابتدا مانند رعیت ها، در قبال اجرای موسیقی و گرم کردن مراسم، جایی برای اقامت و خوراک دریافت می کردند، اما بعد از لغو رعیت داری در سال ۱۸۶۱ میلادی در روسیه، از طریق موسیقی و رقص و اجرای نمایش برای خود به شهرت و ثروت رسیدند.
تعدادی از اشراف زادگان جوان، دختران کولی به همسری برگزیدند. این در حالی است که ازدواج اشراف زادگان با مثلا رعیت ها کاملا دور از ذهن بود. و این نشان از جایگاه و شان کولی های آن زمان دارد.

کولی روسی، اثر Kirill Gorbunovاز آن جایی که کولی ها در شادی مردم (طبقه مرفه جامعه) حضور داشتند، در تعداد زیادی از آثار ادبی روسیه مانند آثار تولستوی، داستایفسکی و… به آن ها اشاره شده است. در خیلی از فیلم های زمان شوروی هم که بر مبنای این کتاب ها ساخته شدند، زندگی کولی ها به تصویر کشیده شده است.

کولی های روسیه از باسواد ترین کولی های جهان هستند. در جنگ با ناپلئون، به دولت روسیه تزاری کمک مالی کردند و در جریان جنگ جهانی دوم علاوه بر کمک مالی و شرکت در جنگ، با اجرای موسیقی و رقص و نمایش در جبهه های جنگ، به سربازان روحیه می دادند.

در جریان پاک سازی قومی توسط آلمان نازی، علاوه بر یهودیان، کولی ها هم قربانی شدند.
طی «پوراجموس» (Porajmos) یا هولوکاست کولی ها، حداقل ۲۲۰ هزار (و به روایتی تا یک و نیم میلیون نفر) کولی توسط نازی ها قتل عام شدند که در مقایسه با کل جمعیت کولی های مقیم اروپا، یکی از بزرگ ترین نسل کشی های دوران معاصر بوده که کمتر درباره آن سر و صدا شده است.
کولی های که توسط آلمان نازی زندانی شده بودند، مجبور بودند علامت مثلث قهوه ای رنگ (نوک به پایین) به بازو ببندند تا از دیگر زندانیان قابل تشخیص باشند.

در همان سال هایی که در آلمان کولی ها را تصفیه قومی می کردند، در شوروی تئاتر تخصصی کولی ها به نام «تئاتر رومِن» (Romen Theatre) راه اندازی شد که تا به امروز محلی برای معرفی هنر کولی های روسیه بوده است.

بعد از جنگ جهانی دوم، موسیقی کولی ها دوباره رونق پیدا می کند، اما در زمان استالین که قانون اسکان اجباری به اجرا در میاید، بعضی از کولی ها ملک و املاک خود را در شوروی رها کرده و به زندگی در سفر ادامه می دهند.

کولی ها تاثیر زیادی روی موسیقی روسیه، و به خصوص آهنگ های عاشقانه ژانر «رومانس» و آن چه در دنیا به «رومانس روسی» (Russian Romance) مشهور است داشته اند. تا جایی که می توان «رومانس روسی» را موسیقی کولی ها نامید.


رومانس کولی های روسیه به نام «راه طولانی» که بعدها ملودی آن در آهنگ انگلیسی Those Were the Days (یاد آن روزها به‌خیر) به کار گرفته شد.
دانلود فایل صوتی: https://goo.gl/qVQve9

بعضی از همین رومانس ها، از پر اجرا ترین آهنگ های مهمانی ها و مراسم مختلف در روسیه مانند عروسی و تولد و… هستند و هنوز هم که هنوز است، هستند کسانی که از گروه های رقص و آواز کولی برای اجرا در این مراسم دعوت می کنند.

کولی های روسیه

اولین برخورد خود من با کولی های روسیه، در یک مهمانی عروسی بود. انرژی شان به قدری بود که کل سالن، از جمله من که از رقص در مراسم فراری هستم را هم به رقص آوردند.
مردان گیتار و ویولون می نوازند و می رقصند. خانم ها لباس های رنگی و دامن های چند لایه و چین‌دار می پوشند و پابرهنه هستند. مردها هم جلیقه یا پیراهن بلند و شلوار سیاه به تن کرده و چکمه بلند می پوشند.
خانم ها موقع رقص، سینه و شانه شان را به شدت تکان می دهند و پا و دامن بالا می اندازند. یا نشسته به پشت خم می شوند تا مویشان بریزد، بعد شانه را تکان می دهند. دستشان را هم مثل ایرانی‌ها و هندی‌ها تکان می‌دهند. مردها هم به دست به سینه و چکمه می زنند تا صدا بدهد.


آهنگ معروف «آه، آن چشمان سیاهش!» (سال ۱۹۴۷)
Pyotr Leshchenko – Chernye Glaza
دانلود فایل صوتی: https://goo.gl/NCx03f

کولی های روسیه
گروه رقص و موسیقی کولی «Devlale»

کولی های روسیه
گروه رقص و موسیقی کولی «Devlale»

ادامه‌ی خواندن

ماجراهای کاپیتان «ورونگل»


کارتون موزیکال «ماجراهای کاپیتان ورونگل» (Adventures of Captain Vrungel) یکی از کارتون های معروف ساخت شوروی در اواخر دهه ۷۰ میلادی (تقریبا معادل دهه شصت ایران) است. یعنی بچه های روس هم سن و سال ما، خیلی با این کارتون خاطره دارند.
خلاصه داستان این کارتون ۱۳ قسمتی به این شرح است:

یک خلافکار حرفه ای، باشگاه قایق رانی داشته. میاد و یک مسابقه قایق های تفریحی دور دنیا راه می اندازه. هدفش این بوده که به با این روش، یک مجسمه گرون قیمت رو که از موزه دزدیده، به خارج از کشور منتقل کنه.
از اون طرف، کاپیتان «ورونگل» از همه جا بی خبر، با دستیارش تو مسابقه شرکت می کنن. اما چند ساعت قبل از شروع مسابقه، خبردار می شه که دو نفری اجازه شرکت در مسابقه رو ندارن و باید نفر سوی رو پیدا کنن.
دستیار کاپیتان فوری می ره تو شهر و یک ورق باز حرفه ای رو تو یه کافه پیدا می کنه و با خودش می کشونه به قایق.
نگو اون ورق بازه، آدم خلافکاره بوده که مجسمه رو تو جعبه ساز موسیقی قایم کرده بوده. وقتی می فهمه که سوار قایق اشتباه شده که دیگه دیر شده. ولی صداشو در نمیاره.
اسم این قایق، «پابِدا» (Pobeda) به معنی «پیروزی» بوده. تو همون اول راه، دو حرف اولش می افته و تبدیل می شه به «بِدا» (Beda) به معنی «بدبختی». از این جا است که ماجراهای کاپیتان «ورونگل» تازه شروع می شه.

خلافکار حرفه ایه، یک مشت گنگستر می فرسته دنبال شون که مجسمه رو از چنگوشن در بیارن. تو مسیر، به هر شهری که می رسیدن، داستان و ماجراهای زیادی به وجود میاد.
از اون طرف، پلیس، یک مامور مخفی دنیال این گنگسترها فرستاده.
آخر سر، ورق بازه قضیه رو به کاپیتان «ورونگل» می گه و کاپیتان بهاهزار بدبختی، مجسمه رو به موزه بر می گردونه.
در نهایت قایق اینا برنده می شه و کاپیتان با نشون دادن رسید ارسال مجسمه به موزه، از شر خلافکارا راحت می شه.

اون گانگسترا تو کارتون یه آهنگی می خونن که شاید از خود کارتون معروف تر باشه.
سعی کردم خیلی سرسری ترجمه اش کنم، ولی چون بازی با کلمات داره و مثلا روسی با لهجه ایتالیایه، ترجمه دقیقی نیست. با لهجه لاتی بخونین که حس و حالش دستتون بیاد. 🙂

ما یه مشت راه‌زن و گنگستر معروفیم که پنجه بوکس و شیشلول داریم.
کارمون اینه که هفت‌تیر بکشیم و آدم بکشیم و هرچی دستمون میاد بدزدیم.
ما تو سه سوت، خزانه مملکت رو هم خالی کردیم.
سر همین معروف شدیم و یه کارگردان ازمون فیلم درست کرد.
با ماشین فیات و شورولت خیابونا رو گز می کنیم.
صبح تا شب، شراب گرون قیمت می زنیم و همیشه سیر و مستیم.
تو حساب بانکی مون میلیون میلیون پول خوابیده.
گور بابای هر چی قانونه.
ما آدمای درست و حسابی و لطیف و حساسی هستیم.
یه قرون دوزاری هم نیستیم، ما دنبال پولیم، پول.
اصلا ما انسان نیستیم، جیبیم.
و جیب، همون طور که همه مستحضر هستن، پول لازم داره.

کل ۱۳ قسمت کارتون رو می تونین اینجا ببینین.


بهروز بهادری فر

نسخه فیس بوک: https://goo.gl/bkmel2

آهنگ روز: «گارادوک»


نسخه فیس بوک: https://goo.gl/1uBSrI

«گارادوک» (شهر کوچک) یک آهنگ پاپ است با صدای «آنجلیکا واروم» (Anzhelika Varum) بازیگر و خواننده معروف روس.
این آهنگ در اوایل دهه نود میلادی، یعنی بعد از فروپاشی شوروی، خیلی سر و صدا به پا کرد و «آنجلیکا واروم» را به شهرت رساند.
همسر وی «لئونید آگوتین» (Leonid Agutin) هم خواننده پاپ است.

آهنگ های بیشتر از این خواننده: http://goo.gl/qsTSaO

ترجمه سرسری متن آهنگ
«گارادوک»
آخ که چقدر دلم می‌خواد برگردم.
برای یک روزم که شده برگردم به اون شهر کوچیک خودمون.
به همون خیابون خودمون که چهارتا خونه بیشتر نداشت.
اونجا که همه چی ساده و آشنا بود.
اونجا که بی خبر، مهمون میومد خونه ات.
اونجا که از حسادت و عصبیت خبری نبود.
اونجا که تو شادی، برات جشن تولد می گرفتن.
و تو غم، همه محله میومدن و تو مراسم شرکت می کردن.

زمان می گذره و برف می باره.
الان دیگه همسایه ها هرکدوم رفتن یه جایی پخش و پلا شدن.
وقتی خونه ها رو کوبیدن و خراب کردن،
من و تو با هم به شوخی گفتیم بی خیال، فدای سرت.

حالا سال بیاد، سال بره، اگر یه نامه تبریک عید یا تولد برام بیاد.
چند جمله تعارف خشک و خالی؛ سلام، خدافظ.
حتی دستخطشون هم دیگه عوض شده.

دیگه مگه فقط تو خواب قیافه اون آدما رو ببینم.
تازه نصفشون رو هم دیگه اصلا یادم نمیاد.
یک سال گذشت.
صندوق پست رو باز کردم، دو تا مجله توش بود.
ولی نامه ای نیومده بود برام.

بهروز بهادری فر

افسانه «شوراله»

شوراله

«شوراله» (Shurale) یکی از شخصیت های افسانه ای مردمان تاتار و باشقیر اهل روسیه است. مردمان جمهوری های تاتارستان و باشقیرستان مسلمان سنی هستند.
«شوراله» مردی است جادوگر مانند، با انگشتان خیلی بلند، تک شاخی روی سرش و بدنی پر از پشم که در جنگل زندگی می کند و مردم را گول زده و طعمه هایش را تا سر حد مرگ قلقلک می دهد. روستاییانی که در جنگل گم می شوند و احتمال می دهند کار «شوارله» بوده، باید لباسشان را در بیاورند و برعکس بپوشند و کفش های چپ و راست را جا به جا کنند تا از شر «شوراله» خلاص شده و راهشان را پیدا کنند.
فراموش نکنید که روستاییان برای جمع آوری چوب زیاد به جنگل می رفتند و اتفاقا یکی از شیطنت های معروف «شوارله»، دزدیدن تبر است.

نقشه باشقیرستان و تاتارستان روسیه

شوراله
مجسمه «شوراله» و تبرزن در شهر کازان (قازان)، پایتخت جمهوری تاتارستان

«شوراله» مایه بسیاری از داستان ها و افسانه های محلی بوده. از جمله «عبدلله توقای» (Gabdulla Tuqay) شاعر ملی تاتارستان، منظورمه ای بر آن نوشته و «فرید یارولین» (Farid Yarullin) آهنگساز تاتار در سن ۲۶ سالگی (۳ سال قبل از مرگش در جبهه های جنگ جهانی دوم) بر اساس همین منظومه، باله بسیار مشهور «شوراله» را نوشته که به دفعات در بهترین سالن های تئاتر روسیه و دنیا به اجرا درآمده است.

شورالهخلاصه داستان باله «شوراله» به این شرح است:
«شوراله» دختری بالدار به نام «سوییمبیکه» (Syuimbike) را طعمه خود می کند و آن قدر او را قلقلک می دهد که تمام پرهایش می ریزد. شکارچی جوانی به نام «علی باتیر» (Ali-Batyr)، دختر را نجات داده و با او ازدواج می کند.
بعد از مراسم ازدواج، «شوراله» همه پرهای «سوییمبیکه» را بر می گرداند و دختر با وجود همه عشقش به «علی باتیر»، پرهایش را به تن کرده و به سمت آسمان ها پرواز می کند.

در آسمان، «شوراله» کلاغ های سیاه را به طرف دختر بالدار می فرستد تا او را به آشیانه اش بکشانند. در این زمان، «علی باتیر» آشیانه «شوراله» را به آتش می کشاند ولی خودشان هم بین آتش گیر می کنند.

«علی باتیر» پرها را به «سوییمبیکه» می دهد و اصرار می کند که پر بکشد و برود. اما «سوییمبیکه» پیش «علی باتیر» می ماند و پرهایش را به آتش می اندازد. با این کار، آتش به سرعت فروکش می کند و هر دو سالم و سلامت به زندگی عاشقانه خود ادامه می دهند.

شوراله
باله «شوراله» – تئاتر مارینسکی، سنت پترزبورگ

شوراله
باله «شوراله» – تئاتر مارینسکی، سنت پترزبورگ

و این هم قطعه ای بسیار زیبا از باله «شوراله» اثر «فرید یارولین» آهنگساز تاتار


این هم کل اجرای باله «شوراله»، محصول سال ۱۹۸۰ میلادی


مطالب مرتبط:
«بابا یاگا»، عجوزه روس
بابا نوئل در روسیه

بهروز بهادری فر
نسخه فیس بوک: https://goo.gl/KvmKPD

افسانه «تزار سالتان»

آهنگ تیتراژ «هاچ زنبور عسل» را یادتان هست؟


این ملودی با نام «پرواز زنبور عسل»، قطعه کوتاهی است از اپرای مشهور «افسانه تزار سالتان» اثر آهنگساز برجسته روس «نیکولای ریمسکی-کورساکوف» (Nikolai Rimsky-Korsakov) که حدود ۱۸۰ سال پیش تحت داستانی با همین نام توسط «الکساندر پوشکین» نویسنده شهیر روس به نظم نوشته شده است.

خلاصه افسانه «تزار سالتان»

در روزگاران دور، سه خواهر دور هم نشسته بودند و پیش خود خیال پردازی می کردند که اگر همسر تزار (پادشاه) بشوند، چه کار می کنند.

یکی از خواهرها می گوید که اگر همسر تزار بودم، برای همه دنیا غذا درست می کردم. دیگری می گوید، برای همه مردم دنیا لباس بافتنی می بافتم. و خواهر دیگر، که از همه کوچک تر بود، می گوید اگر همسر تزار می شدم، برایش یک پسر و جانشین دلاور به دنیا می آوردم.

به یک باره «تزار سالتان» که این صحبت ها را شنیده بوده، وارد شده و خواهر کوچک تر را به همسری بر می گزیند و دو خواهر دیگر را به سمت آشپز و بافنده دربار به خدمت می گیرد.

چند ماه بعد «تزار سالتان» به اجبار همسر باردار خود را تنها گذاشته و خود به میدان جنگ می رود. مدتی بعد که پسر پادشاه به دنیا می آید، دو خواهر ملکه که به خوش شانسی خواهر کوچکشان حسادت می کردند، به کمک پیرزنی به نام «بارباریکا» و با دسیسه و کلک، کاری می کنند تا در غیاب پادشاه، سربازان دربار ملکه و پسرش را داخل بشکه حبس کرده و به داخل دریا بیاندازند.

شاهزاده «گویدون» (Gvidon) ظرف چند ساعت، داخل بشکه رشد کرده و به جوانی قوی و دلاور بدل می شود و از دریا می خواهد که آن ها را به ساحلی آرام هدایت کند.

بعد از رسیدن به ساحل جزیره ای آرام، شاهزاده جوان به دنبال شکار می رود و با تیرش، شاهینی را که می خواست یک قوی سفید را شکار کند، از پای در می آورد. قو می گوید که این شاهین، جادوگر خبیثی بوده و چون شاهزاده جانش را نجات داده، تا پایان عمر به خدمت او در می آید.

فردایش که ملکه و شاهزاده چشم باز می کنند، خود را داخل شهری زیبا و مجلل می بینند و شاهزاده جوان، حاکم این شهر می شود.

مدتی می گذرد و گروهی تاجر با کشتی وارد این جزیره می شوند. شاهزاده با سخاوتمندی و مهمان نوازی فراوان از آن ها پذیرایی می کند و به آن ها می گوید تا سلامش را به «تزار سالتان» (پدرش) برسانند.

تاجران برای برگشت آماده می شدند که شاهزاده به قو می گوید که ای کاش می توانستم من هم به دیدار پدرم بروم. در همین حال، قو در چشم به هم زدنی شاهزاده را به پشه ای تبدیل می کند تا بتواند در کشتی تاجران مخفی شده و خود را به پدرش برساند.

در محضر پادشاه، تاجران از این شهر زیبا و مهمان نوازی شاهزاده می گویند و پادشاه ترغیب می شود که به دیدن آن شهر برود. اما خواهران ملکه و «بارباریکا» که در دربار حضور داشتند، با مسخره کردن داستان تاجران از شهری خیالی می گویند که در آن سنجابی زیر درخت می نشیند، آواز می خواند و میوه های طلایی گاز می زند که داخلشان زمرد خالص است. و به این طریق شاه را از سفر منصرف می کنند.

شاهزاده پشه شده هم که ناظر بر گفتگو است، چشم یکی از خاله هایش را می گزد و به شهر خودش باز می گردد و ماجرای سنجاب را برای قو تعریف می کند. قو هم در چشم به هم زدنی عین همان سنجاب را پدید می آورد که مایه ثروت شاهزاده می شود.

مدتی بعد دوباره گروهی تاجر وارد جزیره شاهزاده می شوند و همان داستان قبلی تکرار می شود. این بار، قو شاهزاده را به شکل مگس در می آورد تا به دیدار پدرش برود.

تاجران که به خدمت پادشاه می رسند از زیبایی های آن شهر و از سنجاب معروفش می گویند. پادشاه هر چه بیشتر ترغیب می شود که به این شهر افسانه ای سفر کند، اما بار دیگر خواهران ملکه و دوستشان «بارباریکا»، با تعریف کردن از شهری که ۳۳ جنگاور زره پوش و یک جادوگر توانگر («چرنامور» (Chernomor)) دارد، پادشاه را از سفر منصرف می کنند.

شاهزاده مگس شده، «بارباریکا» را نیش می زند و به شهر خودش باز می گردد و ماجرای ۳۳ جنگاور زره پوش و جادوگر توانگر را برای قو تعریف می کند. قو هم می گوید که این جنگاوران، برادرانش هستند و در چشم به هم زدنی آن ها را به خدمت شاهزاده جوان در می آورد تا هر روز سر از دریا برآورده و از جزیره محافظت کنند.

چند ماه بعد، بار درگیر تاجرانی با کشتی هایشان به جزیره می آیند و همان داستان تکرار می شود. این بار، قوی سفید شاهزاده را به شکل زنبور عسل در می آورد تا به راحتی در کشتی مخفی شده و به دیدار پدرش برود. ملودی معروف «پرواز زنبور عسل» هم دقیقا این قسمت داستان را روایت می کند.

تاجران در محضر شاه از جنگاوران زره پوش و جادوگر و تمام زیبایی های شهر می گویند، اما بار دیگر خواهران ملکه، با تعریف کردن از شهری که پرنسسی به غایت زیبا در آن زندگی می کند، شاه را از سفر منصرف می کنند.

بار دیگر شاهزاده زنبور شده، بینی «بارباریکا» را نیش می زند و به شهر خودش باز می گردد و ماجرای پرنسس زیبا و خیره کننده را برای قو تعریف کرده و می گوید که می خواهد ازدواج کند. قو پاسخ می دهد که آن پرنسس زیبا، خودم هستم و در چشم به هم زدنی بال هایش را تکان داده و به دخترکی جوان و به غایت زیبا بدل می شود.

شاهزاده جوان پرنسس را در آغوش گرفته، او را می بوسد و این دو همان شب با هم ازدواج می کنند.

مدتی بعد گروهی از تاجران و کشتی هایشان وارد جزیره می شوند. شاهزاده و پرنسس از مهمانان پذیرایی می کنند، اما شاهزاده که در کنار همسر زیبایش به آرامش رسیده، دیگر تمایلی به دیدار پدرش ندارد.

تاجران که بر می گردند، از شهر و زیبایی هایش و از پرنسس زیبای آنجا می گویند و این بار «تزار سالتان» بدون توجه به صحبت های کینه جویانه خواهران همسرش، بار سفر کرده و راهی آن شهر می شود.

با ورود به شهر، همه آنچه را شنیده بوده، به چشم می بیند. سنجاب آوازخوانی که میوه های طلایی می جود، جنگاوران زره پوش و جادوگر توانگر و در نهایت، پرنسس به غایت زیبا را.

در این میان، چشم پادشاه به همسر گم شده اش می افتند و او را در آغوش گرفته و متوجه می شود که شاهزاده «گویدون» پسرش و پرنسس زیبا عروس او هستند.

خلاصه که بعد از سال ها دوری، همه دور هم جمع شده و تا پایان عمر به خوبی و خوشی به زندگی در کنار هم ادامه می دهند.

اگر علاقه داشتید، اپرای کامل «افسانه تزار سالتان» را گوش کنید.


بهروز بهادری فر

نسخه فیس بوک: https://goo.gl/jIMDWB

آهنگ روز: «دُرنا»


آهنگ «ژوراولی» (Zhuravli) که به زبان روسی یعنی «درنا»، اشک روس ها را درمیاورد، آن هم در این روزها.
فردا ۹ می، دقیقا ۷۰ سال از پایان جنگ جهانی دوم می گذرد. در این جنگ ۲۰ و چند میلیون اهل شوروی جان خود را از دست دادند. یعنی ۱۵ درصد جمعیت شوروی سابق شهید شدند!
این رقم، ۴۰ درصد کل جانباختگان جنگ جهانی دوم است. این در حالی است که بیش از ۶۰ کشور درگیر این جنگ بودند. به عبارت دیگر، شوروی معادل حدود ۲۵ کشور تلفات داده.
چه بسا اگر آسیبی که استالین از جبهه شرقی بر هیتلر تحمیل کرد نبود، اروپای امروز، شکل دیگری داشت.
این سومین باری بود که روسیه، به نوعی قربانی اروپا شد. اولین بار روسیه درگیر یوغ مغول ها شد تا رنسانس در اروپا شکل بگیرد. دومین بار در جریان کشورگشایی های ناپلئون بناپارت بود که روسیه با شکست ارتش وی، به نوعی اروپا را از دست ناپلئون نجات داد.

از این جهت است که ۹ می در روسیه «روز پیروزی» نام دارد و شاید بشود آن را مهم ترین مناسبت تقویم روسیه به حساب آورد.
برای اطلاعات بیشتر درباره «روز پیروزی» اینجا را بخوانید:
www.iloverussia.ir/den_pobedy_rooz_e_piroozi_rusie

و اما درباره آهنگ «درنا».
در جنوب روسیه استانی هست به نام «اوستیای شمالی». همان طور که می دانید مردمان این منطقه، ریشه های تاریخی فرهنگی نزدیکی با ایران دارند.
در یکی از روستاهای «اوستیا»، هفت برادر در جنگ جهانی دوم شهید شدند. خبر شهادت پسر سوم که می رسد، مادر سکته می کند. خبر شهادت پسر هفتم که می رسد، پدر جانش را از دست می دهد.
به یاد این هفت برادر، بنای یادبودی به شکل ۷ غاز در این روستا ساختند.

«رسول حمزاتوف» (Rasul Gamzatov) شاعر برجسته و نامدار اهل داغستان که به زبان «آواری» شعر می سرود، با الهام از داستان این هفت برادر و همین طور درناهای کاغذی ژاپنی، شعری به زبان آواری سرود که بعدها توسط «نااوم گربنف» (Naum Grebnev) کسی که ۱۵۰ کتاب از زبان های شرقی، از جمله فارسی به زبان روسی ترجمه کرده، به روسی برگردانده شد.
در سال ۱۹۶۹ خواننده و بازیگر معروف «مارک برنس» (Mark Bernes) این شعر را در مجله ای می بیند و ظرف مدت کوتاهی آن را می خواند. یک ماه بعد به دلیل سرطان از دنیا می رود و «درنا» آخرین اجرای او می شود.

راستش این آهنگ آن قدر برای روس ها عزیز است که جرات ترجمه آن را ندارم. اما حرف کلی این آهنگ آن است که سربازهایی که جان می دهند، زیر خاک نمی روند، بلکه مثل درنا بال می گیرند و پرواز می کنند.
امیدوارم یکی از دوستان مترجم این شعر زیبا را به فارسی برگرداند.

بهروز بهادری فر

مطالب مرتبط:
آهنگ کاتیوشا
آهنگ روسی «پُلوشکا پُله»
آوار

نسخه فیس بوک: https://goo.gl/FDM5HU

شعر روس: نامه ای به مادر


سرگی یسنین (Sergei Yesenin) یکی از معروف ترین شاعران روسیه است. در زمان حکومت تزاری به دنیا آمد و در دوران شوروی کمونیستی و در سن ۳۰ سالگی خودکشی کرد.

همیشه مورد غضب حکومت شوروی بود، و شایعاتی هست مبنی بر این که خودکشی او در اصل صحنه سازی نیروهای اطلاعاتی شوروی بوده. البته دولت مراسم خاکسپاری مناسبی برایش برگزار کرد. چهارمین و آخرین همسر او، نوه لئو تولستوی بود.
گفته می شود که ایران و شعر ایرانی را دوست داشته و در خاطراتش آمده که خیلی دوست دارد به شیراز سفر کند.

کتاب «در مایه های ایرانی» او توسط آقای «حمید رضا آتش برآب» به فارسی ترجمه شده.

این هم یکی از اشعار او به نام «نامه به مادر» با صدای زیبای «کلاودیا شولژِنکو».
در این کلیپ از ویدئوهای تاریخی واقعی استفاده شده است.

نسخه آپارات: www.aparat.com/v/2xaAy
نسخه ساندکلاود: soundcloud.com/iloverussia/klavdiya-shulzhenko-sergei-yesenins-letter-to-mother

آهنگ روز: اگه عمه نداشته باشی


اگه عمه نداشته باشی
اگه خونه نداشته باشی، خب آتیش هم نمی گیره.
اگه زن نداشته باشی، خب ولت نمی کنه بره پیش یکی دیگه.
اگه سگ نداشته باشی، خب همسایه ات هم مسمومش نمی کنه.
اگه دوست و رفیق نداشته باشی، خب دعوا و کتک کاری هم در کار نیست.
گروه ارکستر داره سر و صدا می کنه و ترومپت زن، ترومپتشو می زنه.
تصمیم خودتو بگیر، داشتن خوبه یا نداشتن.
اگه عمه نداشته باشی، خب هیچ وقت هم از دستش نمی دی.
اگر هم اصن زنده نباشی، خب هیچ وقت هم نمی میری.
تصمیم خودتو بگیر.

این یک آهنگ خیلی معروف روسی است به خوانندگی «سرگی نیکیتین» (Sergey Nikitin) خواننده معروف و پرکار روس.
هنوز هم با وجودی که ۷۱ سال سن دارد، در شهرهای مختلف کنسرت برگزار می کند.
از دوران جوانی، در خیلی از اجراها به همراه همسرش موسیقی می زند و می خواند.

بهروز بهادری فر