بایگانی دسته: طبیعت

صخره های سنگی «مان پوپو نر»

یکی از عجایب هفتگانه روسیه، صخره های سنگی «مان پوپو نر» (Manpupuner) است در جمهوری «کومی» (Komi)، غرب کوه های اورال در شمال روسیه.
این مجموعه شامل هفت صخره سنگی با ارتفاع بین ۳۰ تا ۴۰ متر می شود که شش صخره آن ها کنار هم، و آخری به صورت جدا، روی تپه ای واقع شده اند.

صخره های سنگی «مان پوپو نر» یا «هفت پهلوان سنگی» سال های سال مکانی مقدس برای اقوام «مانسی» (Mansi) بومی آن منطقه به شمار می رفته اند.
بر اساس افسانه های محلی، رییس قبیله «مانسی» دختری به غایت زیبا داشته به نام «آییم» (Aim). روزی یک غول عظیم الجثه به نام «تورِف» (Torev) به خواستگاری دختر می آید، اما جواب رد می گیرد. به همین دلیل تصمیم می گیرد تا «آییم» را بدزدد.
یک روز غول دلداده به همراه ۶ برادرش به قبیله حمله می کنند و شهر را به هم می ریزند. «آییم» دست به دعا می برد تا برادرش که به شکار رفته زودتر برگردد و به حساب غول ها برسد. در این حال، برادرش از راه سر می رسد و سپر مخصوص خود را به سمت غول عاشق می گیرد و بازتاب نور خورشید، او را به سنگ تبدیل می کند. برادران او هم که در حال فرار بودند به همین صورت تبدیل به صخره های سنگی می شوند.

ستون های سنگی «مان پوپو نر» به دلیل دور افتاده بودن و حضور کم توریست ها، تقریبا دست نخورده باقی مانده.
گفته می شود که تا به امروز فقط یک صخره نورد موفق به صعود از یکی از این هفت ستون شده است. این در حالی است که طبق آیین های اقوام «مانسی» بالا رفتن از این صخره ها ممنوع بوده است.

بهروز بهادری فر
نسخه فیس‌بوک: goo.gl/ily1dK

ادامه‌ی خواندن

گرچکا (Grechka)

بعد از برنج، «گرِچکا» («گندم سیاه») پرمصرف ترین غله در روسیه است.
بر خلاف اسمش، از غلات نیست، بلکه میوه (دانه) سبوس دار یک گیاه گلدار است که در روسیه و چین و آمریکا و حتی ژاپن و فرانسه کاشت می شود.


مزرعه «گرچکا» در روسیه

کاشت آن آسان است و به دلیل رشد سریع، نیاز چندانی به کود و مواد شیمیایی ندارد. بعد از برداشت، پوسته دانه جدا شده و به دو صورت خام و بوداده عرضه می شود.
تولید آن ارزان تمام می شود، مقوی است، طبع آن گرم است و به راحتی هضم می شود. همه این ها باعث شده که روس ها علاقه خاصی به «گرچکا» داشته باشند و تقریبا سر هر سفره ای باشد.

خیلی از خانواده ها اصرار دارند که بچه ها صبحانه حتما «کاشا» (حلیم روسی) بخورند، که معمولا از «گرچکا» یا بلغور آن در آب یا شیر تهیه می شود. این نوع «کاشا» با ذائقه ما ایرانی ها زیاد جور نیست. اما انواع دیگر «کاشا» که با جو یا دیگر غلات درست می کنند، واقعا خوشمزه است.

علاوه بر این، «گرچکا» مثل برنج با گوشت و سبزیجات هم سرو می شود. آرد «گرچکا» هم در تهیه ماکارونی (رشته) و بعضی غذاهای روسی مثل «بلینی» مصرف دارد، اما از آن نمی توان نان درست کرد چون اصلا «گلوتن» که باعث کش آمدن خمیر می شود ندارد.

«گرچکا» مصارف دیگری هم دارد.

گل «گرچکا» بسیار مورد علاقه زنبورهای عسل است که نتیجه آن عسل تیره رنگی است که خواص دارویی زیادی دارد.
تولید و مصرف عسل در روسیه بالاست.

پوسته دانه های «گرچکا» در بالش های طبی برای سر و گردن استفاده می شود.
ضمن این که حساسیت زا نیست (بر خلاف پر یا فوم) و به دلیل گردش هوا بین پوسته ها، خیلی گرم نمی شود.
از این گذشته، بالش زیپی است و با کم و زیاد کردن مقدار پوسته «گرچکا» می توان به راحتی حجم و ارتفاع آن را کم و زیاد کرد.

توضیح این که در بعضی منابع فارسی، «گرچکا» را به اشتباه «برنج یونانی» ترجمه کرده اند.

بهروز بهادری فر

نسخه فیس‌بوک: goo.gl/ei2dc0

ادامه‌ی خواندن

کیژی پاگوست

کیژی پاگوست، کیژی پوگوست، kizhi pogost

«کیژی پاگوست» (Kizhi Pogost) مجموعه ای است شامل دو کلیسا و یک برج ناقوس که که تماما از چوب و بدون استفاده از حتی یک میخ ساخته شده.
بزرگ ترین کلیسای «کیژی پاگوست»، ۳۷ متر ارتفاع و ۲۲ گنبد پیازی شکل دارد که ۳۰۰ سال پیش، یعنی کمی قبل تر از نادرشاه خودمان ساخته شده. روس ها در استفاده از چوب مهارت خاصی دارند.
این مجموعه که در لیست میراث جهانی یونسکو قرار دارد، در «جمهوری کارلِیا»، کمی بالاتر از سنت پترزبورگ و در نزدیکی مرز فنلاند واقع شده.

کیژی پاگوست، کیژی پوگوست، kizhi pogost

کیژی پاگوست، کیژی پوگوست، kizhi pogost

داچا

حدود نیمی از خانواده های شهر نشین روسیه، ویلایی در اطراف شهر و در مناطق خوش آب و هوا دارند که به آن «داچا» (Dacha) می گویند.
«داچا» معمولا یک تکه زمین چند صد متری با یک کلبه نسبتا کوچک است و امکانات زیادی ندارد. اما در همین کلبه های کوچک است که دنیایی از خاطرات کودکی مردم روسیه شکل می گیرد. شیطنت های کودکانه، شنا در رودخانه، چیدن توت فرنگی و میوه های بوته ای، جمع آوری قارچ، ماهیگیری، قایم موشک بازی در جنگل، وقت گذراندن با پدر و مادر بزرگ و…
در همین کلبه هاست که تابستان ها و آخر هفته ها، مردم دور هم می نشینند و کباب درست می کنند و می خورند و می نوشند و ساز می زنند و آواز می خوانند و می رقصند و شب نشینی می کنند.
تقریبا در همه آثار ادبی روسیه هم بخشی از داستان در «داچا» اتفاق می افتد و این نشان از نقش مهم آن در فرهنگ روسیه دارد.

«داچا» ها اغلب در کنار هم و به شکل یک دهکده کوچک هستند. بعضی ها هم «داچا» یشان را بازسازی و حتی «بانیا» (حمام روسی) در آن درست کرده اند. آن ها هم که پولدارترند، در شهرک های اختصاصی و لوکس داچاهای مجهز و امن دارند. شهرک هایی مثل Otrada و Nakhabino در اطراف مسکو از این دست هستند و اجاره هر کدام از این خانه ها از ماهی ده هزار یورو شروع می شود.

«داچا» در اصل یعنی «هدیه تزار». در زمان روسیه تزاری، بعضی از نخبگان یک تکه زمین در اطراف شهر از تزار دریافت می کردند. بعدها و در زمان انقلاب صنعتی در روسیه، شهرها پرجمعیت و شلوغ شدند و به پناه بردن به خلوت «داچا» مد شد.

در زمان شوروی و با غلبه تفکرات کمونیستی، «داچا» علاوه بر محلی برای تفریح، به باغچه ای برای کاشت محصولات مورد نیاز خانواده و پرورش حیوانات محلی تبدیل شد و محدودیت هایی در اندازه زمین و بنا و امکانات گرمایشی «داچا» وضع شد تا فقط به صورت خانه دوم و موقت مورد استفاده قرار بگیرد.
آن هایی هم که داچا نداشتند، می توانستند از «داچای دولتی» (Gosdacha) یا به عبارتی «داچا»ی سازمانی استفاده کنند. چیزی شبیه ویلا های سازمانی ادارات دولتی در ایران که هنوز هم هست.


روس ها اهمیت زیادی برای وقت گذراندن در طبیعت قائلند و به پرورش گل و گیاه، چه در آپارتمان و چه در فضای باز علاقه زیادی دارند. به طور کلی در روسیه خیلی بیشتر از ایران در خانه مردم و ادارات و شرکت ها، گل و گیاه می بینید.
هنوز هم بعضی ها که از «داچا» که بر می گردند، با خودشان زنبیل های پر از صیفی جات و میوه و سبزی به خانه می برند. از این لحاظ، «داچا» کارکردی شبیه باغچه های مردم در اروپا را دارد.
هوای گرم که نزدیک می شود، فروشگاه ها پر می شود از وسایل مورد استفاده در «داچا». از میز و صندلی و سایه بان بگیرید تا گل و گیاه و وسایل باغبانی و استخرهای بادی و…

با توجه به هجوم مردم به سمت «داچا» هایشان، ترافیک به سمت خارج از شهر در اواخر ساعت اداری روز جمعه (پایان هفته کاری) و ترافیک به سمت داخل شهر روز یکشنبه (آخر تعطیلات) در مسکو معروف و کلافه کننده است. اما در تابستان، شهرها خلوت می شوند. اکثرا یا مسافرتند، یا «داچا».

اکثر خارجی ها و به خصوص ایرانی ها از خشک و سرد بودن روس ها گله دارند. اما اگر به «داچا» دعوت بشوید، می بینید که روس ها بین خودشان و با دوستانشان، مردمان بسیار خون گرم و مهربان و بذله گویی هستند.

نویسنده: بهروز بهادری فر

ادامه‌ی خواندن

اقوام «چوکچی»

«چوکچی» ها از اقوام بومی روسیه و ساکن شبه جزیره «چوکچی» در شمال شرق روسیه، در نزدیکی اقیانوس منجمد شمالی هستند.
تعداد آن ها ۱۶ هزار نفر تخمین زده می شود و از حدود ۳ هزار سال قبل از میلاد مسیح ساکن این منطقه در سیبری هستند.

تا قرن ۱۷ میلادی با آرامش مشغول زندگی بودند تا این که روسیه تزاری وارد این منطقه شد و ادعای اراضی کرد. گفتگوها نتیجه نداد و برای ۱۵۰ سال روسیه تزاری مشغول جنگ و درگیری با «چوکچی» ها شد. ارسال نیرو به آن منطقه دوردست به صرفه نبود و روسیه هم خیلی تمایلی به ادامه درگیری نداشت و در مقاطعی آماده بود تا «چوکچی» در اختیار خود بومی ها باشد. اما وقتی پای انگلیسی ها و فرانسوی ها به این منطقه باز شد، روسیه از ترس از دست دادن این شبه جزیره، با پیشنهاد پول و امکانات، «چوکچی» ها را تحت کنترل خود درآورد.

«چوکچی» ها دو دسته اند. یک دسته با شکار پستانداران دریایی گذران زندگی می کنند و دسته دیگر در زمین های یخ بسته توندرا، به شکار و دامداری گوزن شمالی مشغولند.

تا قبل از ورود کمونیسم به روسیه و انقلاب شوروی، اکثر «چوکچی» ها بی سواد بودند، اما امروزه به خط روسی می خوانند و می نویسند.
با وجود تلاش دولت مرکزی برای تحمیل دین رسمی روسیه، یعنی مسیحیت ارتودوکس، هنوز هم خیلی از چوکچی ها پایبند عقاید دیرین خود یعنی ارواح خوب و خبیث هستند و شمن باوری در میان آن ها رواج دارد. شمن باوران با ارتباط با ارواح، بیماری ها را شناسایی و درمان می کنند.

با وجود اقوام بومی زیاد در روسیه، جوک های زیادی درباره «چوکچی» ها در میان روس ها دهان به دهان می شود.

برخی از سنت های جالب در میان «چوکچی» ها:
– مردان می توانستند چند همسر داشته باشند.
– اشخاص پیر و ناتوان به اراده خود به عمر خود پایان می دادند تا باری بر دوش خانواده نباشند. منابع محدود است.
– به رسم مهمان نوازی، میزبان علاوه بر پذیرایی با خوراک و گرما، همسر خود را هم در اختیار مهمان می گذاشته است.
– هم‌جنس‌گرایی در میان مردم رواج داشته و تابو نبوده. بعضی مردان لباس زنان را می پوشیدند و نقش اجتماعی زن را در جامعه ایفا می کردند. زنان هم می توانستند در صورت تمایل لباس مردان را پوشیده و نقش مرد را ایفا کنند.

بهروز بهادری فر
عکاس: Jimmy Nelson

ادامه‌ی خواندن

جشن «ایوان کوپالا» – چهارشنبه سوری اسلاو‌ها

«ایوان کوپالا» (Ivan Kupala) یکی از جشن های تابستانی اقوام اسلاو نژاد است که شباهت هایی به چهارشنبه سوری ایرانی دارد.

این جشن باستانی، ریشه در آیین های پاگانیستی (بت پرستی) دارد؛ دورانی که به خدایان متعدد و نیروهای طبیعی و جادو اعتقاد داشتند.
آیین «ایوان کوپالا»، درباره تطهیر انسان، عشق و زایندگی و راندن نیروی های اهریمنی با استفاده از آب و آتش (دو نیروی متضاد طبیعت) است.

اسلاوهای باستان این آیین را در بلند ترین روز سال (انقلاب تابستانی) جشن می گرفتند. روزی که خورشید بیشتر از همه روزهای دیگر به زمین می تابد.
با ورود مسیحیت ارتودوکس به روسیه (حدود هزار سال پیش) این جشن با روز «یحیی تعمید دهنده» (یوحنا) آمیخته شد و امروزه، با چند روز جا به جایی، در ۱۵ تیرماه (۶ ژوییه) برگزار می شود.

اعتقاد بر این است که در این روز، طبیعت نیروی شفا دهنده پیدا می کند. درختان با خش خش برگ هایشان با هم حرف می زنند و حیوانات با هم صحبت می کنند. حتی علف ها نیروهای جادویی پیدا می کنند.
مردم و به خصوص دخترها، صبح خیلی زود بیدار می شوند و پای برهنه در طبیعت قدم می زنند تا شبنم شفا دهنده به پایشان بخورد.
در این روز همه باید تنی به آب بزنند و شنا کنند. بعد به دنبال جمع آوری گیاهان درمانی می روند.
دخترها، از ۱۲ گل و گیاه مختلف دسته گل درست کرده و روی سرشان می گذارند.

هوا که روی به تاریکی می رود، خرمن آتش برپا می کنند و دور آتش، دست به دست هم داده و آواز می خوانند و می رقصند.
زوج های دختر و پسر دست هم را می گیرند و از روی آتش می پرند. این یک جور «آزمون آتش» است. اگر بتوانند با هم، بدون این که دستشان از هم جدا شود بپرند، با هم ازدواج می کنند و زندگی شان دوام می آورد. هر چه بلندتر بپرند، خوشبخت تر می شوند. اگر دستشان از هم جدا بشود، در زندگی هم از هم جدا می شوند.

بعد از پایان رقص و آواز، خرمن آتش را داخل آب می اندازند و به سمت آب می روند.
دخترها هم، چند شمع داخل دسته گل روی سرشان گذاشته و به آب روان می سپارند. اگر دسته گل غرق شود، یعنی جدایی در مسیر عشقی. اگر روی آب بماند، یعنی مراسم عروسی در راه است. اگر به خشکی برگردد، یعنی در سال آینده تنها می مانند.

سنت دیگر در این شب، گرفتن فال با موم مذاب شمع است. شمع را بر می گردانند و موم مذاب را داخل ظرفی از آب سرد می ریزند و از روی شکل موم سرد شده، درباره آینده شان حدس و گمان می زنند و خیالبافی می کنند.
فال شمع فقط مختص به این شب نیست و در مناسبت های مختلف مرسوم است.

این شب، هیچ کس نمی خوابد. بعد از آب تنی و آتش بازی و فال دسته گل و شمع و رقص و پایکوبی، دخترهای مجرد دل به جنگل می زنند. پسرها هم پشت سرشان. به دنبال «گل سرخس»!
اعتقاد بر این است که سرخس (که اساسا گل نمی دهد) در این شب گل قرمز رنگی می دهد که هر کس آن گل را پیدا کند، به رمز و رموز تمام عالم دسترسی پیدا کرده و به خوشبختی ابدی می رسد. حتی زبان حیوانات را یاد می گیرد. اما نیروهای جادویی و اهریمنی محافظ این گل هستند و خوشبختی حاصل از یافتن آن، به کسی نرسیده!

در واقع، یکی از دلایل آبتنی و رقص و پایکوبی برهنه و به دل جنگل زدن دختر و پسرها، جدای باور به تطهیر روح و بدن انسان، بهانه ای است برای این که دختر و پسرها از هم دلبری کنند و جرقه ازدواج زده شود.

درباره ریشه کلمه «ایوان کوپالا» نظرات مختلفی مطرح است.
بعضی ها می گویند که «کوپالا» همان «کیوپید» اسلاو هاست. «کیوپید» خدای عشق و شهوت در اساطیر رومی است. همان پسربچه کوچکی که نماد روز ولنتاین است.
بعضی ها می گویند که «کوپالا» از کلمه «کوپات» روسی به معنی «آب تنی دادن» آمده است. «ایوان» هم همان «یحیی تعمید دهنده» (یوحنا) است.
گروه دیگری می گویند این جشن ریشه در آیین زرتشتی دارد و ایوان، همان زرتشت است. کوپالا هم از کلمه یال و کوپال به معنای تنومند آمده. یعنی جشن «زرتشت تنومند».

ریشه و تاریخچه این جشن هرچه که باشد، در این روز و شب، دختر و پسرهای جوان حسابی خوش می گذرانند.

بهروز بهادری فر
فیس‌بوک: goo.gl/QXpjrj

ادامه‌ی خواندن

خرس در روسیه

برای ما ایرانی ها، این که خارجی ها از ما بپرسند: «در خیابان های ایران زیاد شتر می بینید؟» ناخوشایند و آزاردهنده است.
همین احساس را روس ها نسبت به خرس دارند. غربی ها (به خصوص انگلیس و آمریکا) در معنای منفی و تحقیرآمیز خرس را به روسیه نسبت می دهند و بعضی از مردم کشورهای غربی واقعا فکر می کنند مواجه با یک خرس در شهر و روستاهای روسیه، یک امر عادی است!
در مقابل هم، روس ها این را به بی سوادی غربی ها نسبت می دهند.

از حدود ۴۰۰ سال پیش، خرس در فرهنگ و ادبیات روسیه، جایگاه برجسته ای داشته است.
کولی های روسیه (اهالی رومانی) خرس ها را رام کرده و بساط سیرک خیابانی راه می انداختند. بعید نیست که تصور حضور خرس در کوچه و بازار روسیه، از یادداشت های جهانگردان آن زمان ناشی شده باشد.
در زمان شوروی از خرس در کارتون ها و داستان های زیادی استفاده می شد.
در جریان جنگ سرد بین روسیه و آمریکا و حتی امروزه هم، در کاریکاتورهای سیاسی، خرس به عنوان نماد روسیه به کار می رود.
هنوز هم از خرس در خیلی از لوگو های تجاری و نماد شهر ها استفاده می شود.
فامیلی آقای «دیمیتری مدودیف»، رییس جمهور سابق روسیه هم معنی خرس می دهد. Medved به روسی یعنی خرس که در اصل یعنی «عسل شناس»!
نماد حزب سیاسی «روسیه متحد» هم یک خرس است.
در سال ۱۹۸۰ و در جریان الپیک مسکو، «میشا» بچه خرس دوست داشتنی، به عنوان نماد المپیک استفاده شد. شاید این انتخاب با هدف جایگزینی تصویر وحشی و منفی از خرس روسی، با یک خرس کوچولوی مهربان بود. 🙂
در دنیا حدود ۲۰۰ هزار خرس قهوه ای زندگی می کنند که ۱۲۰ هزار از آن ها در خاک روسیه هستند.
علاوه بر خرس قهوه ای، دو نوع خرس دیگر (خرس کوچک سیاه و خرس قطبی) در روسیه زندگی می کنند.

نویسنده: بهروز بهادری فر

این هم عکس هایی از دنیای زیبای خرس ها.
همه عکس ها از: Nikolay Zinoviev

ادامه‌ی خواندن

درخت توس در روسیه

در اقلیم های مختلف، بعضی درختان دارای جایگاه فرهنگی و اعتقادی خاصی هستند. مثل انار، زیتون، سرو، چنار، خرما، بلوط و…
در روسیه، درخت «توس» (غان) یکی از این درختان است.
پوست درخت توس (beresta به زبان روسی) نرم و سفید و انعطاف پذیر است. برای همین از زمان های دور از آن برای نوشتن استفاده می کرده اند.

بعضی از این مدارک (مثل پاپیروس) تا به امروز باقی مانده اند. از جمله مشق و تکلیف و نقاشی های یک پسر شش هفت ساله روس که حدود ۷۵۰ سال پیش زندگی می کرده است.

یا در زمان شوروی سابق، زمانی که مخالفان سیاسی را به اردوگاه های کار اجباری (گولاگ) در مناطق سرد و دوردست مثل سیبری تبعید می کردند، خبری از کاغذ و قلم نبود. برای همین تبعیدیان روی پوست درخت توس نامه می نوشتند و در فرصت های مناسب از قطار به بیرون می انداختند. اهالی محلی که این نامه ها را پیدا می کردند هم به نحوی نامه را به دست دوست و اقوام نویسنده نامه می رساندند.

از پوست درخت توس که مانند چرم انعطاف پذیر است، برای ساختن وسایل زندگی مثل دمپایی و ظروف نگهداری مواد غذایی و… هم استفاده می شده است. امروزه این وسایل جنبه تزیینی و سوغاتی پیدا کرده اند و به شکل هنرمندانه ای جعبه و قوطی و کیف و حتی سماور از آن می سازند.

شیره درخت توس (birch syrup) هم یکی دیگر از دلایل محبوبیت این درخت در میان روس هاست. در زمان محدود و مشخصی در بهار، سوراخی در تنه درخت ایجاد کرده و شیره روان و شیرین مزه درخت را جمع آوری می کنند. شیره تا چند روز قابل استفاده است و برای نگهداری بیشتر، آن را فریز یا پاستوریزه می کنند.
در بازار، آب میوه درخت توس هم به فروش می رسد.

>

از جنبه های اعتقادی درخت توس هم می توان به فستیوال «سمیک» (semik) اشاره کرد.
تا قبل از ورود مسیحیت به روسیه (حدود هزار سال پیش) اوایل ماه ژوئن، هفته ای به نام «هفته سبز» را جشن می گرفتند.
اسلاو ها اعتقاد دارند که «روسالکا» (rusalka) یا پری های دریایی، شب ها از آب بیرون آمده و با زیبایی مسحور کننده شان، مردان را اغوا کرده و با خود با اعماق آب (دنیای مردگان) می برند.

اسلاو های پاگان (بت پرست)، اعتقاد داشتند که در هفته سبز، «روسالکا» ها روی درختان توس و بید، به کمین مردان می نشینند. برای همین، زنان روستایی به درخت توس، نذری (مثل سیر و عود) و دعا می بستند تا روسالکا ها به مردانشان آسیب نزنند. دختران جوان هم شب زنده داری کرده و به رقص و پایکوبی مشغول می شدند.
شنا کردن در شب هم که در فرهنگ قدیمی اسلاو ها شگون نداشت، در این هفته به طور کلی ممنوع بوده.

علاوه بر این، در این هفته به مردگان احترام می گذاشتند و در بیرون و داخل منزل، درخت توس را با روبان و دانه های تسبیح تزیین می کردند و در آخر جشن، درخت را به آب می انداختند.

با ورود مسیحیت به روسیه، فستیوال «سمیک» هم مانند دیگر رسم و رسوم، با اعتقادات مسیحی آمیخته شد و امروزه این جشن به «هفته مقدس تثلیث» (خدا، پسر، روح القدس) تغییر ماهیت داده است.

آهنگی روسی درباره درخت توس:


لازم به توضیح است که درختان و بوته هایی مثل زالزالک، بلوط، بیدمشک و بید هم از جایگاه خاصی در فرهنگ اسلاو ها برخورداند.

بهروز بهادری فر