اطلس زیبایی روسیه

خانم «ناتالیا ایوانونا» (Natalia Ivanovna) عکاس و خبرنگار روس مقیم فرانسه، در پروژه‌ای به نام «ریشه‌های زیبایی»، به مستند کردن تصاویر چهره‌های دختران قومیت‌های مختلف می‌پردازد.
در این مطلب، تصاویری از اقوام ساکن در روسیه را مشاهده می‌کنید.
حدود ۱۶۰ قومیت مختلف در سرزمین روسیه زندگی می‌کنند.
از ۱۴۵ میلیون نفر جمعیت روسیه، ۸۰ درصد روس هستند و بقیه از اقوام مختلف، به خصوص تاتار (مسلمان)، اوکراینی و باشقیر (مسلمان).

نسخه فیس‌بوک: goo.gl/uV7pzu

مطالب مرتبط:
آلبوم عکس: مردم روسیه – ۱۵
کولی های روسیه
اقوام «چوکچی»
اقوام «نِنِت»
عکس های رنگی از روسیه صد سال پیش


روس


روس


روس


تاتار کریمه


تاتار


اُسِتیایی


ارمنی

ادامه‌ی خواندن

معماری داخلی کلیساهای ارتودوکس روسیه

معماری داخلی کلیساهای ارتودوکس روسیه

دین مسیحیت ارتودوکس، از حکومت «روم» (ایتالیا) شروع شد و بعد از سقوط روم، توسط حکومت «بیزانس» (ترکیه) ادامه پیدا کرد.
بعد از فروپاشی «بیزانس» توسط حکومت عثمانی، این روسیه بود که مسیحیت ارتودوکس را زنده نگه داشت.
مسیحیت ارتودوکس، که از همان ابتدا نقش چسب جامعه و اهرم قدرت را داشته، حدود هزار سال پیش از استامبول (قسطنطنیه) وارد روسیه شد. شاید به همین دلیل است که به مسکو، لقب «روم سوم» هم داده می شود. یعنی بعد از فروپاشی «روم اول» (ایتالیا) و «روم دوم» (ترکیه)، این مسکو بود که به نوعی راه آنان را ادامه داد.
نشان دولتی روسیه را تصویر دو عقاب تشکیل می‌‌دهد. یک عقاب به شرق و دیگری به غرب نگاه می کند، که اشاره به «روم غربی» و «روم شرقی» دارد.

کمی بیشتر از ۳۵۰ سال پیش، به منظور همسانی با دیگر کشورها، تغییراتی در کلیسای ارتودوکس روسیه توسط اسقف اعظم و با حمایت تزار روسیه اعمال شد. عده‌ای از معتقدان که بعدها به «باورمندان قدیم» یا «راسکولنیک» معروف شدند، تغییرات جدید را نپذیرفته و با وجود تهدید و ارعاب حکومت، بر اعتقادات خود باقی ماندند.
این انشقاق مذهبی، اگرچه خیلی کمرنگ‌تر از گذشته، اما همچنان باپرجاست و امروزه حدود نیم میلیون «باورمند قدیم» در روسیه زندگی می‌کنند و کلیساها و مراسم مذهبی خاص خود را دارند.

بر خلاف باور ایرانیان، اکثر مردم روسیه مذهبی هستند. نام‌های مردم روسیه اکثرا ریشه‌های مذهبی دارند. کلیساها هنوز هم نقش پررنگی در تولد (غسل تعمید)، ازدواج و مراسم تدفین مردم ایفا می‌کنند. اگرچه بر خلاف دستورات دینی ارتودوکس، مرده سوزی بسیار مرسوم است.
علاوه بر این، حضور مردم در مراسم مذهبی مختلف در طول سال پررنگ است.
کلیساها و صومعه ها، هنوز هم از مهم ترین جاذبه های هر شهر و روستا هستند و «تمثال» های مذهبی، نقش بسیار مهمی در باورهای مذهبی مردم دارند.

روس ها هم مثل مسلمانان ها، برای دعا و گرفتن حاجت به کلیسا می روند و برای گشایش اقتصادی، سلامتی، حل مشکلات، دوری از بلا و… به «تمثال» های مذهبی متوسل می شوند و در اکثر خانه‌ها و دفاتر و در بعضی ماشین ها، «تمثال» های مذهبی می بینید. معمولا «تمثال» هر قدیسی (که نقش امامزاده برای مسیحیان را دارند) برای یک نوع دعا و حاجت استفاده می شود.

همان طور که ما امامزاده داریم و به آن ها متوسل می شویم، در روسیه هم کلیساهای بسیاری هست که یا محل زندگی یا گذر قدیسان مسیحی بوده و به نام آن ها نام گذاری شده. معتقدان ارتودوکس به این مکان ها رفته و به دعا و عبادت می پردازند.
اگر وقت بگذارید و روبروی یک کلیسا چند دقیقه ای به رفتار مردم دقت کنید، به کرات زنان و مردانی را می بینید که در شلوغی شهر، موقع عبور از محل کلیسا، چند لحظه ای می ایستند، صلیب به خود می کشند و بعد به راهشان ادامه می دهند. پیر و جوان هم ندارد و افراد مختلف با پوشش های مختلف خود را ملزم به احترام به اماکن مذهبی می دانند.

بعضی‌ها هم ممکن است کمی بیشتر وقت گذاشته، داخل کلیسا بروند، شمعی روشن کنند و دعا بخوانند و یا اسم عزیزانشان را روی کاغذ نوشته و در جایگاه مخصوصی قرار دهند تا کشیش در مراسم بعدی اسامی آن‌ها را بخواند و برایشان دعا کند.

همان طور که ما نذر می کنیم، بعضی از معتقدان ارتودوکس نذر می کنند تا به خود سختی بدهند. این سنت به شدت کمرنگ شده، اما هنوز افرادی هستند که در زمان های مشخص، به صورت دسته جمعی در «دسته های مذهبی» شرکت کرده و مسیر های طولانی بین دو کلیسا و حتی بین دو شهر را پیاده رفته و بر می گردند.

ور در پایان، چند کلمه‌ای درباره کلیسا:
بر خلاف کلیساهای کاتولیک، در کلیساهای ارتودوکس روسیه، صندلی برای نشستن نیست و در کل مراسم مذهبی مردم باید سرپا بیاستند.
بر خلاف کلیساهای کاتولیک، در کلیساهای ارتودوکس روسیه، اعتراف کردن نه در اتاقک‌های بسته و به صورت ناشناس، که به صورت رو در رو با کشیش انجام می‌شود.
خانم‌ها برای ورود به کلیسا باید دامن و روسری بپوشند. دامن هرچند کوتاه، بهتر از شلوار است. برای همین در ورودی کلیساها، معمولا تعدادی دامن و روسری برای افرادی که آمادگی قبلی ندارند در نظر گرفته شده است.
بخش عمده مراسم مذهبی در کلیسای ارتودوکس روسیه را موسیقی کُر بدون ساز تشکیل می‌هد که در واقع همخوانی ادعیه مذهبی است.
زبان کتب و ادعیه مذهبی کلیسای ارتودکس روسیه زبان خاصی است (Church Slavonic) و با زبان روزمره روسی متفاوت است.
بوی عود و شمع و موسیقی و نور و معماری داخلی کلیساهای ارتودوکس روسیه واقعا سحرانگیز است.
در بخش ورودی کلیساها، معمولا شمع و تمثال‌ و کتاب‌های مذهبی به فروش می‌رسد. فروشنده‌ها اغلب خادمان کلیسا هستند.
در محوطه بعضی از کلیسا‌ها که داخل صومعه واقع شده‌اند، دکه‌ای برای فروش محصولات صومعه، مانند نان متبرک و… در نظر گرفته شده است.
کنار در ورودی‌ کلیساها، تقریبا همیشه تعدادی متکدی و الکلی نشسته‌اند و درخواست کمک می‌کنند.

بهروز بهادری فر

نسخه فیس‌بوک: goo.gl/8yk8sc

مطالب مرتبط:
کلیساهای ارتودوکس روسیه – معماری بیرونی
رهبانیت در روسیه
روزه در کلیسای ارتودوکس روسیه
تاریخچه مسیحیت و اسلام در روسیه
نقشه ادیان و مذاهب روسیه
دسته های مذهبی در روسیه
«راسکولنیک» های ۱۲۰ سال پیش
جزایر «سالاوکی»
معبد همه ادیان

لباس سنتی اقوام روسیه

لباس سنتی روسیه

حدود ۱۶۰ قومیت مختلف در سرزمین روسیه زندگی می‌کنند.
از ۱۴۵ میلیون نفر جمعیت روسیه، ۸۰ درصد روس هستند و بقیه از اقوام مختلف، به خصوص تاتار (مسلمان)، اوکراینی و باشقیر (مسلمان).
لباس سنتی در روسیه موضوع بسیار جالبی است که متاسفانه تحقیق کمی در این زمینه انجام شده است.
تنوع پوشش و شباهت‌های آن‌ها به پوشش قومیت‌های ایرانی می‌تواند موضوع خوبی برای پایان نامه مطالعات روسیه باشد.
در این تصویر، لباس سنتی ۹ قومیت مختلف روسیه دیده می‌شود.

نسخه فیس‌بوک: goo.gl/72rtcJ

مطالب مرتبط:
کولی های روسیه
اقوام «چوکچی»
اقوام «نِنِت»
زنی از قوم «آوار» در لباس سنتی
شوبا
کاکوشنیک
عکس های رنگی از روسیه صد سال پیش
آلبوم عکس: مردم روسیه – ۱۵

سوغاتی روسیه

صنایع دستی روسیه، سوغاتی روسیه

در این اینفوگرافیک ساده سعی شده است معروف ترین سوغاتی‌های روسیه که در اکثر فروشگاه‌های صنایع دستی به فروش می‌رسند، لیست شوند.
ماتریوشکا، خاخلاما، گژل، پالخ، سینی ژستوا، شال پاولوفسکی پاساد، والنکی، اوشانکا

طبیعتا روسیه سوغاتی و صنایع دستی خیلی بیشتر از این‌هاست، اما این چند سوغاتی، بیشتر معروفند و فروش دارند.
جای «مینای خانه‌بندی روسی» در این لیست خالی است، اما «مینای روسی» خیلی خاص و گران است و در هر فروشگاهی پیدا نمی‌شود.
باید از زیورآلات ساخته شده از کهربا هم نام برد. همین طور از صنایع دستی ساخته شده از «مالاکیت» (مرمر سیز). هرچند که مالاکیت طبیعی دیگر در روسیه پیدا نمی‌شود و آنچه در بازار موجود است، مصنوعی است.

صنایع دستی ساخته شده از پوست درخت توس هم از دیگر سوغاتی‌های معروف روسیه است.

مینا روسی، مینای روسی، مینا خانه بندی، هنر روسیه
مینای روسی


صنایع دستی از پوست درخت توس

بهروز بهادری فر

مطالب مرتبط:
مینای روسی
ماتریوشکا، عروسک های تودرتوی روسی
والنکی
بولاوا، گرز و موشک روسی
درخت توس در روسیه
کالینینگراد، سرزمین کهربا
نمادهای روسیه
غذاها و نوشیدنی‌های معروف روسی

موسیقی روی استخوان

موسیقی روی استخوان، شوروی

حکومت کمونیستی شوروی، به خصوص در دوران استالین، با نفوذ خیلی از مظاهر فرهنگی و هنری غرب به شدت مقابله می‌کرد. علاوه بر این، به دلایل عقیدتی و امنیتی، سانسور شدید بر کلیه تولیدات فرهنگی و هنری اعمال می‌شد و بسیاری از هنرمندان و نویسندگان برای بیان هنری با محدودیت‌ مواجه بودند.
به عبارت دیگر، نه فقط اقتصاد، که هنر و فرهنگ هم دولتی بود و هنرمندان می‌توانستند فقط در چارچوب مورد نظر حکومت فعالیت کنند.
به عنوان مثال، موسیقی‌های جاز، بلوز، بوگی ووگی، راک و… غیرمجاز بود و از انتشار آثار خیلی از خوانندگان مطرح غربی در شوروی جلوگیری می‌شد.
حتی آثار خود نویسندگان و هنرمندان روس‌ هم که مهاجرت می‌کردند، غیرمجاز اعلام شده و به کلی ممنوع‌الکار می‌شدند.
یا مثلا آثار خواننده‌ای به دلیل این که ادعا شده همجنسگراست، از بازار جمع شده و خود وی را هم زندانی کرده و به «گولاگ» (تبعیدگاه در مناطق دوردست) می‌فرستادند.

با وجود همه این فشارها، آثار هنری غربی، به روش‌های مختلف در کشور دست به دست می‌شد.
یکی از این روش‌ها، «موسیقی روی استخوان» بود.

در سال ۱۹۴۶ و بعد از جنگ جهانی دوم که به پیروزی شوروی بر آلمان نازی انجامید، فردی اهل لهستان، از آلمان با خود دستگاه تولید صفحه گرامافون به «سنت پترزبورگ» («لنینگراد» آن زمان) می‌آورد.
تولید صفحه گرامافون در انحصار حکومت بود و صفحه خام «وینیل» در دسترس نیست. اما این فرد لهستانی، مغازه‌ای باز می‌کند و با رقمی ناچیز، صدای مشتریان را برای یادگاری و سوغاتی، روی ورق‌های رادیولوژی (اشعه ایکس) ضبط می‌کند.
یعنی سوزن مخصوص ضبط صدا، به جای صفحات پلاستیکی مخصوص گرامافون، ورق رادیولوژی را خراش داده و صدا روی این ورق‌ها ثبت می‌شده.

در زمان شوروی، رادیولوژی زیاد انجام می‌شده و به دلیل آتشزا بودن، بیمارستان‌ها ملزم بودند بعد از یک سال این ورق‌ها را معدوم کنند. بنابراین ورق رادیولوژی به وفور در دسترس بوده و با یک بطری ودکا، می‌شده چندین کیلو ورق رادیولوژی تهیه کرد.

تجارت این فرد مبتکر می‌گیرد، اما نه به خاطر ضبط صدای مشتریان، که به خاطر تکثیر موسیقی غیرمجاز و زیرزمینی!
او شب‌ها به تکثیر موسیقی غربی می‌پرداخت و به مشتریان شناخته شده خود می‌فروخت.
دو نفر از مشتریان این فرد، با هم تصمیم می‌گیرند با مهندسی معکوس، این دستگاه آلمانی را تولید کنند و موفق هم می‌شوند و به این ترتیب و به مرور زمان، تکنولوژی آن در سنت پترزبورگ و دیگر شهرها دست به دست می‌شود و افراد بیشتری به تکثیر موسیقی مشغول می‌شوند.

ورق رادیولوژی، بر خلاف صفحات گرامافوق وینیل، خیلی سبک و قابل انعطاف است و تعداد زیادی از آن‌ها در جیب و آستین جا می‌شود. قیمت ناچیز آن‌ هم مزید بر علت شده و این تجارت رونق می‌گیرد. هرچند که کیفیت صدای این ورق‌ها، بسیار پایین بوده و بعد از ۵ تا ۱۰ بار شنیدن، عملا غیر قابل استفاده می‌شده.

یک نمونه با کیفیت موسیقی روی استخوان


به این طریق بوده که موسیقی‌های غیرمجاز و زیرزمینی خارجی و داخلی، در دسترس افراد بیشتری، به خصوص نسل جوان قرار می‌گیرد و آثار گروه‌های مطرح غربی مانند«بیتلز» در شوروی به گوش مردم می‌رسد.
حتی بعضی از خوانندگان و اهالی موسیقی، از این روش برای معرفی آثار خود بین مردم استفاده می‌کنند. که البته تحت تعقیب قرار گرفته و در صورتی که دستگیر می شدند، تا ۷ سال حبس می‌گرفتند.

از آنجا که روی ورق‌ها تصویر اسکلت و استخوان و دنده نقش بسته بوده، این صفحات به «دنده» یا «استخوان» معروف می‌شوند.
این اسم از این جهت جالت توجه است که لذت موسیقی، روی تصاویری از استخوان بیماران درد و رنج کشیده ثبت می‌شود.

دولت در چندین عملیات ضربتی، همه تولید و پخش کنندگان را دستگیر و زندانی می‌کند. اما تا چند سال بعد از مرگ استالین، مردم همچنان به تکثیر موسیقی غیرمجاز ادامه می‌دهند. تا این که در اواخر دهه ۶۰ میلادی، دستگاه‌های جدید و با کیفیت‌تر ضبط و پخش موسیقی، به مرور جایگزین گرامافون شده و سخت‌گیری‌های دولت هم کمتر می‌شود.

امروز استالین نیست، اما موسیقی «غیرمجاز» همچنان هست.

این هم مستندی در این باره:

بهروز بهادری‌فر
نسخه فیس‌بوک: goo.gl/wSnwDG

خالق «مرشد و مارگاریتا» ۱۲۵ ساله شد


هشدار! این فیلم حاوی صحنه‌هایی است که ممکن است برای عده‌ای ناخوشایند باشد!
لینک دانلود فیلم (۲۰ مگابایت): goo.gl/HzTQlv
نسخه آپارات: aparat.com/v/3qvar
نسخه فیس‌بوک: goo.gl/itXp6G

«میخاییل بولگاکوف» نویسنده برجسته روس دیروز ۱۲۵ ساله شد. از او آثار بسیار مشهوری همچون «مرشد و مارگاریتا» و «قلب سگی» به یادگار مانده است.
بولگاکوف مانند «نیکلای گوگول»، اصالتا اوکراینی بود و مانند «آنتون چخوف» پزشک.

میخاییل بولگاکوفبولگاکوف رمان «قلب سگی» را چند سال بعد از انقلاب اکتبر شوروی نوشت، اما به دلیل تمسخر خلاقانه وضعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی انقلاب، تا بیش از ۶۰ سال به آن اجازه انتشار داده نشد.
داستان از این قرار است که یک پزشک، مغز یک انسان را به یک سگ پیوند می زند. سگ به شکل انسان در می آید، ولی آن قدر برای دکتر و دیگران مشکلات درست می کند و عرصه به همه تنگ می شود که در نهایت با عمل جراحی مجدد، او را دوباره به شکل سگ در می‌آورد. ناگفته پیداست که منظور او از سگ انسان شده، همان حکومت کمونیستی است.

رمان «مرشد و مارگاریتا» هم که نمونه‌ای از ادبیات «رئالیسم جادویی» روسیه به شمار می‌رود، در زمره بزرگ ترین آثار ادبی قرن بیستم روسیه قرار دارد. «مرشد و مارگاریتا» هم به طوری زیرکانه به نقد دوران خفقان حکومت استالین می‌پردازد، هرچند که از بن‌مایه‌های فلسفی هم بی‌بهره نیست.

نوشتن این کتاب ۱۲ سال و تا مرگ این نویسنده به طول کشید و در نهایت همسرش کتاب را به پایان رساند. مانند «قلب سگی»، دیگر کتاب او، «مرشد و مارگاریتا» هم تا بیش از ۳۰ سال اجازه انتشار بدون سانسور نیافت.

در این قطعه کوتاه که از سریال «مرشد و مارگاریتا» انتخاب کرده‌ام، شیطان (استاد ولند) به همراه دستیارانش در یک سالن تئاتر دیده می‌شود که به نظاره رفتار انسان‌ها مشغول است و به نوعی آن‌ها را به بازی می‌گیرد.

«میخاییل بولگاکوف» در پایان عمر دچار اعتیاد شد، اما به یک باره ترک کرد و در نهایت در سن ۴۸ سالگی از دنیا رفت. مقبره او و همسرش (که ۳۰ سال بعد فوت شد و در این فاصله دو همسر دیگر اختیار کرد) در صومعه «نووودویچی» قرار دارد و خانه آن ها در مرکز شهر، به موزه تبدیل شده.

بهروز بهادری فر

مطالب مرتبط:
ویدئو: قلب سگی

«ژار پْتیتْسا»، سیمرغ روس‌ها

پرنده آتش، پرنده آتشین، ژار پتیتسا

«ژار پْتیتْسا» (Zhar Ptitsa) یا «پرنده آتش» («پرنده آتشین») پرنده‌ای افسانه‌ای است با قدرت جادویی در فرهنگ روسیه و برخی از کشورهای شرق اروپا که از جهاتی به سیمرغ ایرانی شباهت دارد.

البته اگر به دنبال معادل ظاهری سیمرغ در روسیه باشیم، باید از پرنده دیگری به نام «سیمَرْگْل» (Simargl) نام برد که مانند سگ یا شیر بالدار است. نام این پرنده و ظاهرش ، به احتمال زیاد نشان از ریشه‌های ایرانی این پرنده دارد، اما نقش آن در فرهنگ و ادبیات روسیه بسیار کمرنگ است.
«ژار پْتیتْسا» اما، به نوعی نماد روسیه است و در افسانه‌ها و ادبیات و فرهنگ تصویری روسیه به کرات دیده می‌شود.

در اکثر روایات، «پرنده آتش» ظاهری شبیه طاووس دارد با جثه‌ای نسبتا بزرگ و با پرهای شعله ور به رنگ قرمز و نارنجی و زرد و بسیار نورانی و درخشان.
در بعضی روایات دیگر آمده که وقتی «پرنده آتش» آواز می‌خواند، از نوکش دانه‌های مروارید می‌ریزد.
در منابع تصویری دیگر، در انتهای پرهای «پرنده آتش»، چشمانی وجود دارد که پرهای واقعی طاووس را تداعی می‌کند.

وقتی از سیمرغ صحبت می‌کنیم، پیش فرض ذهنی ما این است که فقط یک سیمرغ در عالم وجود دارد، اما آن طور که از افسانه‌ها برمی‌آید، در فرهنگ روسیه «پرنده‌های آتش» داریم و نه فقط یک «پرنده آتش».
ضمن این که سیمرغ دانا و خردمند است، اما خصلت دانایی به «پرنده آتش» نسبت داده نشده است.

مانند سیمرغ که در «فراخ‌کرت» و بالای «درخت طوبی» (ویسپوبیش) آشیان دارد، «پرنده آتش» در «ایری» (Iriy) منزل دارد.
«ایری» که به باور برخی از پژوهشگران روس از واژه «ایران» یا «آریا» مشتق شده، مکانی اساطیری در فرهنگ روسیه است که روح انسان‌ها بعد از مرگ به آنجا می‌رود و پرندگان هم زمستان‌ها به آن جا مهاجرت می‌کنند. همین مکان افسانه‌ای بعدها در باورهای مسیحیت ارتودوکس روسیه، به «بهشت»، یا به زبان روسی «رای» (Rai) تبدیل شده است.
از همین «ایری» است که لک لک ها، نوزادان را به نوک گرفته و به عالم زمینی می‌آورند.
جالب این که همان طور که سیمرغ ایرانی، میانه خوبی با مار ندارد، مارها در «ایری»، که آشیان «پرنده آتش» است، جایی ندارند و برای خود «ایری» جداگانه‌ای زیر زمین دارند.

در اکثر افسانه‌ها «پرنده‌های آتش» شب‌ها به زمین می‌آیند و علاقه خاصی به «سیب طلایی» دارند.
«سیب طلایی» یا «سیب جوانی» در افسانه‌های روسی، اکسیر جوانی و نامیرایی است و داستان‌های زیادی در این باره وجود دارد. در این داستان‌ها معمولا پادشاهان به دنبال درخت «سیب طلایی» هستند و از همین جهت است که «پرنده‌های آتش» شب‌ها به قلعه پادشاهان می‌روند تا «سیب طلایی» بخورند.

پر «پرنده‌ آتش» حتی وقتی کنده شود، شعله‌ور و نورانی است و می‌تواند برای صاحب آن خوشبختی و قدرت جادویی زیادی بیاورد. از همین روست که در اغلب افسانه‌های روسی، قهرمان داستان (معمولا شاهزاده‌ها) در جستجوی «پرنده آتش» است و معمولا با استفاده از پری که یا از «پرنده‌ آتش» هدیه گرفته یا به طریقی به دست آورده، «پرنده‌ آتش» را فرا می‌خواند و از قدرت جادویی او برای حل مشکل بهره می‌گیرد.
درست همانند سیمرغ که به «زال» سه پر خود را داد تا در صورت نیاز به کمک، آتش بزند.

امروزه تصویر «پرنده آتش» و افسانه‌های مربوطه، روی خیلی از صنایع دستی روسی (به خصوص «خاخلاما» و «پالِخ») دیده می‌شود. یا مثلا شکلات خوری چوبی و چینی و… به شکل «پرنده آتش» که بعضی از فروشندگان روس به اشتباه آن را قو معرفی می‌کنند.
نماد مسابقات موسیقی «یورو ویژن» ۲۰۰۹ که در روسیه برگزار شد هم تصویری گرافیکی از «پرنده آتش» بود.

در آینده چند افسانه معروف روسی که «پرنده آتش» در آن‌ها حضور دارد را به مرور روی سایت قرار خواهم داد. این افسانه‌ها مایه ساخت اپرا و باله و کارتون‌هایی بوده‌اند که شهرت بین‌المللی دارند.

بهروز بهادری فر
نسخه فیس‌بوک: goo.gl/NJIL4V

مطالب مرتبط:
«بابا یاگا»، عجوزه روس
«شوراله»
افسانه «سادکو»
افسانه «تزار سالتان»

پرنده آتش، پرنده آتشین، ژار پتیتسا

پرنده آتش، پرنده آتشین، ژار پتیتسا

پرنده آتش، پرنده آتشین، ژار پتیتسا

پرنده آتش، پرنده آتشین، ژار پتیتسا

ادامه‌ی خواندن

آلبوم عکس: مردم روسیه – ۱۸

این آهنگ از «بولات آکوجاوا» (Bulat Okudzhava) خواننده معروف اهل شوروی رو فعلا داشته باشین. دیدن این عکس‌های خانوادگی تاریخی با این آهنگ خیلی می‌چسبه.


و اما چند خطی درباره «آی لاو راشا»:

فرض کنین تو ماشین نشستیم داریم می ریم خونه. یهو یک ماشین دیگه، یک حرکت اشتباهی انجام می‌ده. احتمالا پیش خودمون می‌گیم عجب آدم نفهمیه ها! کاری هم نداریم که شاید طرف گرسنه شه، شاید جیبش خالیه یا روز بدی داشته و فکرش خرابه.
اما اگر راننده اون ماشین شیشه رو بکشه پایین و ببینیم که طرف دوست یا فامیلمونه، احتمالا اون حرکت اشتباهش مایه شوخی و خنده مون هم بشه.

عین همین اتفاق بین کشورها هم پیش میاد. اگر همدیگر رو بشناسیم، اگر ترس‌ها و نقاط ضعف و مشکلات و شرایط زندگی و ذهنیت‌های همدیگر رو بدونیم، به راحتی همدیگر رو قضاوت نمی‌کنیم و نقاط ضعف همدیگر رو می‌پذیریم. اما اگر اونا رو نشناسیم، با کوچک ترین حرکتی، بهشون برچسب می‌زنیم و موضع منفی می‌گیریم.

از دور، ایران یه کشور افراطی به نظر میاد. اما وقتی توریست میاد از نزدیک با مردم حرف می‌زنه، کنار مردم تو تاکسی و اتوبوس می‌شینه، با مردم هم‌غذا و هم قدم می‌شه، اون سوء تفاهم‌ها تا حد زیادی از بین می‌ره.
تازه بعد از شکستن اون تصورات غلطه که خیلی فرصت‌ها برای دوستی و سفر و همکاری به وجود میاد که به نفع هر دو طرفه.

همین مشکل رو روسیه هم داره. به دلایل تاریخی و سیاسی، مردم دنیا تصور مخدوش و به دور از واقعیتی از روسیه دارن.
حداقل بین دور و بری های خودم می‌بینم که تصورشون از روسیه به دخترکان زیبا و ودکا و مافیا پول و قدرت محدوده. خیلی شنیدم که می‌گن روس‌ها خشک و تند و سرد و غیرقابل اعتمادن. قبول. چندتا خوبی این ملت رو می شناسم و می‌تونیم نام ببریم؟ چقدر راجع به فرهنگ و هنر و تاریخشون می‌دونیم؟ نمی‌شه با چند تا صفت که معلوم نیست چقدر واقعیت داره، کل یه ملت رو جمع بست و کل یک کشور رو به این چیزا خلاصه کرد.

تجربه من متفاوته. روس‌ها برای من، مثل مردم همه دنیا، دوست داشتنی هستن. شاید به خاطر این که اینجا زندگی می‌کنم و دلایل بعضی از رفتاراشون رو تا حدی می‌فهمم.
من شخصا دوستان روس خیلی خوبی دارم که بدون هیچ ادعایی، خیلی بهم کمک کردن. مردم روسیه مردمان سختی کشیده‌ای هستن و روسیه‌ای که من می‌شناسم، مردمان سخت کوش و صادقی داره.
این به این معنی نیست که روس‌ها هیچ عیب و ایرادی ندارن، منظورم اینه که باید مردمان دیگه رو شناخت و خوبی‌ها و بدی‌ها شون رو پذیرفت. همون طور که ما انتظار داریم دیگران چنین رفتاری با ما داشته باشن.

برای همین هم سایت و صفحه «آی لاو راشا» رو راه انداختم تا در حد خودم، شناختی بین مردم ایران و روسیه به وجود بیاد.
عین همین کار رو با پیگیری و حمایت کامل آقای محمود سجادی، سفیر سابق ایران در روسیه، به زبان روسی انجام دادیم و با کمک همسرم طی ۶ سال گذشته بیشتر از ۷۰۰ مقاله به زبان روسی درباره ایران منتشر کردیم.

اگر آهنگی روسی رو ترجمه می‌کنم، اگر از روسیه عکس می‌ذارم، برای اینه که در خاطرات و احساسات روس‌ها سهیم بشیم و درکشون کنیم. همون طور که با غذاها و آهنگ‌های فرانسوی و انگلیسی و… در خاطرات‌ شون شریک شدیم و تا حدی دنیاشون رو درک می‌کنیم و به همین دلیل بهشون انقدر برچسب های منفی نمی‌زنیم.

این همه فیلم و موسیقی ناب و دیدنی و شنیدنی داره روسیه. آیا اونایی که زبان روسی می‌دونن، حاضرن با هم یک گروهی تشکیل بدیم و داوطلبانه به فارسی ترجمه شون کنیم؟
اونایی که روسیه سفر کردن، عکس و مطلبی دارن که بذاریم روی سایت دیگران هم بخونن و ببینن؟
ایده و پیشنهادی دارین؟

اینم چند عکس خانوادگی از شوروی دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی (دهه ۵۰ و ۶۰ خورشیدی).
هر ملتی یه گنجی داره که حیفه نادیده بمونه.

بهروز بهادری فر
نسخه فیس‌بوک: goo.gl/7BSB00

مطالب مرتبط:
آلبوم عکس: مردم روسیه – ۱۷

ادامه‌ی خواندن

آهنگ «سموگلیانکا»

دم سحر یه روز تابستون
چشمم به باغ همسایه افتاد.
یه دختر سبزه اهل مولداوی
داشت انگور میچید.
سرخ شدم و سفید شدم
و یهو دلمو به دریا زدم و بهش گفتم:
بیا تابستونا، طلوع آفتاب رو با هم کنار رودخونه تماشا کنیم.

زیر درخت افرا با اون برگ‌های سبز و قشنگش
جلوی دختره وایسادم، دلداده و خجالت زده

ولی دختر سبزه اهل مولداوی جواب داد:
امروز یه گروه چریکی از مولداوی راه می‌افتن برن جنگ.
تو هم باهاشون برو.

زیر درخت افرا با اون برگ‌های سبز و قشنگش
از هم جدا می‌شیم.

دختر سبزه اهل مولداوی این رو گفت و راه جنگل رو گرفت و رفت.
منم ناراحت از این که نذاشت باهاش برم.
دختر سبزه اهل مولداوی
شب‌های زیادی فکرم رو به خودش مشغول کرده بود
تا این که منم به دسته چریک‌ها پیوستم و یهو اونجا دیدمش!

زیر درخت افرا با اون برگ‌های سبز و قشنگش
سلام مرد خوب من، سلام عزیزم.

ترجمه: بهروز بهادری فر

«سموگلیانکا» (Smuglyanka) به معنای «دختر سبزه رو» یکی از آهنگ‌های معروف روسی است که یادآور جنگ جهانی دوم است.

تاریخچه این آهنگ به سال‌ها قبل از جنگ جهانی دوم بر‌می‌گردد، اما با تغییراتی در سال ۱۹۴۴ به اجرای رسمی درآمد. شهرت این آهنگ اما، مدیون فیلم بسیار محبوب و مشهور «فقط پیرمردها به جنگ می‌روند» است که در سال ۱۹۷۳ به نمایش درآمد.

مولداوی کشور کوچکی است بین اوکراین و رومانی که زمانی بخشی از خاک شوروی محسوب می‌شد.
خاک و آب و هوای مساعد، باعث شده تا کشت انگور و شراب سازی، یکی از منابع اصلی کسب درآمد روستاییان باشد و شراب مولداوی، مانند شراب گرجی، باکیفیت و مشهور است.
دختران اهل مولداوی معمولا سبزه هستند و موهایشان مشکی است و به زیبایی شهرت دارند.
از آنجایی که مرغ همسایه غازه، خیلی از مردان روس به دختران مو و چشم مشکی علاقمندند.

روز ۹ می در روسیه، «روز پیروزی» است. هفتاد و یک سال پیش آلمان نازی رسما شکست خود از ارتش سرخ شوروی را پذیرفت و بدین ترتیب جنگ جهانی دوم، جنگی که بیست و چند میلیون نفر مردم شوروی از ملیت‌های مختلف، یعنی ۱۵ درصد از جمعیت کشور را به کشتن داد، پایان یافت.

موفق‌ترین تک تیرانداز زن تاریخ

لودمیلا پاوْلیچِنکو

فردا ۹ می، یکی از مهمترین روزهای تقویم روسیه است. ۷۱ سال پیش در این روز بود که آلمان نازی تسلیم نامه‌ای را امضا کرد و به این ترتیب رسما شکست خود از ارتش سرخ شوروی در جنگ جهانی دوم را پذیرفت. از این جهت، روز ۹ می، «روز پیروزی» نام گرفت.
در جریان جنگ جهانی دوم ۲۰ و چند میلیون نفر اهل شوروی جان خود را از دست دادند. یعنی ۱۵ درصد جمعیت شوروی سابق شهید شدند! این رقم، ۴۰ درصد کل جانباختگان جنگ جهانی دوم است. این در حالی است که بیش از ۶۰ کشور درگیر این جنگ بودند. به عبارت دیگر، شوروی معادل حدود ۲۵ کشور تلفات داده.

از همین روست که مردم روسیه «روز پیروزی» را بسیار گرامی می‌دارند و برای کهنه سربازان احترام خاصی قائلند. به طور کلی روس‌ها بسیار به تاریخ و پیروزهای جنگی‌شان و نظامیان و فرماندهان جنگی خود می‌بالند.
از مهمترین بناها و نمادهای هر شهری، قهرمانان نظامی آن شهر است و خیلی از خیابان‌ها به نام نظامیان نامگذاری شده است.

پای صحبت هر خانواده‌ای که بنشینید، از جنگ جهانی دوم و از دست رفتگانشان در جریان جنگ، قصه‌ای برای گفتن دارند.
ماه می که شروع می‌شود، کشور خود را برای جشن عظیم «روز پیروزی» آماده می‌کند. فیس‌بوک و شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های روسیه را که مرور کنید، مردم درباره قهرمانان جنگ صحبت می‌کنند و عکس‌های تاریخی به اشتراک می‌گذارند.

یکی از قهرمانان جنگ جهانی دوم، «لودمیلا پاوْلیچِنکو» است.

«لودمیلا پاوْلیچِنکو» (Lyudmila Pavlichenko) تا ۲۵ سالگی و در طی فقط یک سال خدمت، ۳۰۹ نفر (از جمله ۳۶ تک تیرانداز) از نیروهای دشمن را از پای درآورد. و از این جهت یکی از برترین تک تیراندازان تاریخ و موفق‌ترین تک تیرانداز زن تاریخ محسوب می‌شود.

لودمیلا اصالتا اهل اوکراین بود و ضمن تحصیل در مقطع فوق لیسانس تاریخ، همزمان در دوره‌های آموزش تیراندازی شرکت می‌کرد. تا این که با شروع جنگ جهانی دوم، به صورت داوطلبانه به جبهه پیوست و طی یک سال به شهرت جهانی رسید.

او بعد از این که در جنگ توسط ترکش توپ دشمن زخمی شد، به دانشگاه بازگشت و به تحقیقات خود در زمینه تاریخ ادامه داد. وی همچنین مدتی را به آموزش تیراندازی مشغول بود و همین طور به سمت دستیار فرماندهی کل نیروی دریایی اتحاد جماهیر شوروی منصوب شد و جوایز معتبر متعددی را از آن خود کرد. از جمله آن‌ها، دو بار «نشان لنین» که عالی ترین نشان دولتی شوروی بود به وی اعطا شد و به عنوان قهرمان ملی شوروی معرفی گردید. همچنین دو تمبر یادبود در زمان شوروی به افتخار وی به چاپ رسید.
توضیح این که حدود دو هزار تک تیرانداز زن در ارتش سرخ شوروی خدمت می‌کردند که تنها ۵۰۰ تن از آن‌ها جان سالم به در بردند.

«لودمیلا پاوْلیچِنکو» اولین شهروند شوروی بود که توسط رییس جمهور آمریکا، شخصا مورد استقبال قرار گرفت و به کاخ سفید دعوت شد. در طی سفر او به آمریکا، «وودی گاتری» (Woody Guthrie) خواننده آمریکایی، آهنگی به نام Miss Pavlichenko در وصف او سرود که شهرت جهانی پیدا کرد.
خلاصه آهنگ این است که ۳۰۹ نازی را از پا درآوردی و برای همین دنیا همیشه تو رو دوست خواهد داشت.


Woody Guthrie – Miss Pavlichenko
لینک دانلود

لودمیلا پاوْلیچِنکو

این دو عکس از «لودمیلا پاوْلیچِنکو» سیاه و سفید بوده که به تازگی رنگی شده‌اند.

سال گذشته هم فیلمی محصول مشترک روسیه و اوکراین درباره زندگی او به روی پرده سینما رفت.

از دیگر تک تیراندازان معروف شوروی می‌توان از Vasily Zaytsev، Vasilij Kvachantiradze، Roza Shanina، Klavdiya Kalugina و Nina Lobkovskaya نام برد.

بهروز بهادری فر
نسخه فیس بوک: goo.gl/UM694o

مطالب مرتبط:
روز پیروزی
آهنگ «دُرنا»
آهنگ «پُلوشکا پُله»
آهنگ «کاتیوشا»
آهنگ «سموگلیانکا»
آهنگ «شب تیره»
ویدئو: هفتاد سال تاریخ روسیه در ۳ دقیقه